نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 285
مشامم نمىرسد و چرا پيراهن او را صحيح و سالم مىبينم ؟ فرض كنيد پيراهن از طرف پائين از تنش بيرون آمده باشد ، چگونه گريبان و سر شانههايش پاره نشده است و چگونه گرگ مىتواند او را بدرد و پيراهنش پاره نشده باشد ؟ اين گرگ دروغ است و فرزندم مظلوم است . نفس سركشتان شما را فريفته است ، من صبر جميل پيشه مىكنم و خدا بر آنچه وصف مىكنيد يارىكننده است . آن شب از آنها روىگردان شد و با آنها سخن نگفت و بر يوسف مرثيهسرايى مىكرد و مىگفت : حبيبم اى يوسفى كه ترا بر جميع فرزندانم برگزيدم و او را از من ربودند ! حبيبم اى يوسفى كه در بين فرزندانم به تو اميدوار بودم و او را از من ربودند ! حبيبم اى يوسفى كه دست راستم را زير سرش مىنهادم و دست چپم او را نوازش مىكرد و او را از من ربودند ! حبيبم اى يوسفى كه در تنهايى انيس من بود و او را از من ربودند ! حبيبم اى يوسف ! اى كاش مىدانستم كه تو را در كدام كوه رها كردهاند ! يا در كدام دريا غرق كردهاند ! حبيبم يوسف ! اى كاش با تو بودم و بلايى كه به تو رسيده به من نيز مىرسيد !
285
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 285