responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 276


پدرش از حال كودك پرسش كرد و مادر گفت : او را به خاك سپردم و مدّتى به بهانهء حاجت بيرون مىرفت و خود را به ابراهيم مىرسانيد و او را در آغوش مىكشيد و شير مىداد و بر مىگشت و چون ابراهيم به راه افتاد ، مادرش آمد و همان كارها را كرد امّا چون خواست برگردد ، ابراهيم جامهء او را گرفت ، مادر گفت چه مىخواهى ؟ گفت : مرا با خود ببر و او گفت بگذار تا از پدرت اجازه بگيرم . [1] و پيوسته ابراهيم در غيبت بود و خود را نهان مىداشت و امرش را مكتوم مىكرد تا آنگاه كه ظهور كرد و فرمان خداى تعالى را آشكار نمود و خداوند قدرت خود را در بارهء وى نمايان ساخت ، سپس دوباره غايب شد و آن وقتى بود كه پادشاه طاغى او را از شهر بيرون كرد و ابراهيم گفت : از شما و آنچه جز خدا مىخوانيد كناره مىگيرم و پروردگار خود را مىخوانم و اميدوارم با خواندن پروردگارم بدبخت نباشم و خداى تعالى فرمود : چون از آنها و آنچه كه مىپرستيدند كناره گرفت ، ما اسحاق و يعقوب را به او بخشيديم و همه را پيامبر ساختيم و از رحمت خود بدانها بخشيديم و براى ايشان لسان صدق علىّ قرار داديم . [2] كه مقصود علىّ بن أبى طالب عليه السّلام است ، زيرا ابراهيم از خداى تعالى



[1] تتمة الحديث في الكافى ج 8 تحت رقم 558 فليراجع .
[2] مريم : 49 - 51 .

276

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 276
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست