حديث چهاردهم ترجمه : محمّد بن الحسن بن احمد بن وليد ، از محمّد بن الحسن الصّفّار ، از عبّاس بن معروف ، از عبد الله بن عبد الرّحمن اصم ، از حسين ، از حلبى ، وى گفت : حضرت ابو عبد الله عليه السّلام به من فرمودند : هنگامى كه حسين عليه السّلام كشته شد اهل ما شنيدند قائلى در مدينه مىگفت : امروز بلاء بر اين امّت نازل شده ديگر سرور و شادى نخواهند ديد تا وقتى كه قائم شما قيام كند و سينه ها را با قيامش شفاء داده و دشمنانتان را بكشد ، و در مقابل آن تنها مانده اى كه خونش قصاص نشد و به انتقام آن تنها مانده هائى را بكشد . اهل ما از شنيدن اين صدا به فزع آمده و گفتند : گوينده اين صدا را ما نمىشناسيم كيست ، پس بعدا كه خبر شهادت حسين عليه السّلام به ايشان رسيد حساب كردند دقيقا سخن و تكلَّم آن متكلَّم همان شبى بود كه روزش حضرت امام حسين عليه السّلام شهيد شدند . عرض كردم : فدايت شوم : تا كى شما و ما در سوز اين كشتار و وقوع آن سوخته و در خوف و سختى بسر بريم ؟ حضرت فرمودند : تا زمانى كه هفتاد مرتبه رخنه و شكاف و فرجه پيدا شده بطورى كه بين هر فرجه و فرجه ديگر فاصله بوده و بهم متّصل نباشند و وقت فرجه هفتادمين كه رسيد پرچمها پيدا شده كه بترتيب مىآيند و سپس ايستاده و درنگ مىكنند گويا مرواريدهائى بوده كه برشته كشيده شدهاند پس كسى كه آن وقت را درك كند چشمش روشن باد . زمانى كه حسين عليه السّلام كشته شد شخصى در ميدان حاضر شد در حالى كه لشكريان اهل كفر در جايگاهشان بودند ، پس آن شخص فريادى برآورد به طورى كه تمام را از هر گونه حركتى بازداشت ، پس به آنها گفت :