responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 707


جوانى بما برخورد كه قامتى كشيده داشت و تازه پشت لبش سبز شده بود و جامه اى وصله دار بر تن داشت ، چون آن مرد چشمش بدو افتاد برجست و او را در آغوش گرفت و بنا كرد به گريه كردن و هر دو يك ديگر را شناختند ، و اين همان پسرش بود كه سالها انتظار ديدن او را داشت و در حرم دعا ميكرد كه خدا او را بوى برساند يا از خبرش آگاه كند ، گويد : از او پرسيدم چگونه تو به اينجا آمدى ؟ گفت : پس از قضيّهء اسحاقآباد به طبرستان افتادم و مردى از اهل ديلم مرا بخانهء خود برد و تربيت كرد ، و اكنون چون بسنّ بلوغ رسيدم ، بسراغ پدر و مادرم كه از آن دو هيچ گونه خبرى نداشتم بيرون آمدم ، و چون راه را نميدانستم با گروهى كه بدين سوى رهسپار بودند همراه شدم و به اينجا رسيدم ، آن مرد ترك زبان گفت : از براى من از اين مرقد شريف چيزى كه يقين مرا محكم نمود ديدم ، و اكنون قسم ياد ميكنم و بر خود واجب ميگردانم كه از مجاورت اين مشهد تا زنده هستم دست برندارم .
و الحمد لله اوّلا و آخرا ، و ظاهرا و باطنا ، و الصّلاة و السّلام على محمّد المصطفى و آله و سلَّم تسليما كثيرا . مترجم : على اكبر غفّارى 1372 - 1414 < / لغة النص = فارسي >

707

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 707
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست