نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 611
بر تو پس چه كسى قبر را پركند ، گفتم : او مرا گفته است كه كسى بر روى او خاك نريزد ، و خبر داده كه قبر خود بخود پر خواهد شد ، و پس از آن بالا مىآيد و چهارگوش مىشود ، مأمون بمردم گفت : بر وى خاك نريزند ، و خاكهائى كه برداشته بودند بر زمين ريختند و قبر پر شد و از زمين برجسته گشت و مربع شد ، مأمون بازگشت و مرا طلبيد و با من خلوت كرده و گفت : اى هرثمه از تو سؤال مىكنم و بخدا سوگندت ميدهم كه آنچه از آن حضرت شنيده اى برايم راست بگو ، هرثمه گويد : آنچه آن بزرگوار فرموده بود براى او گفتم ، گفت : بخدا سوگندت ميدهم راست بگو ديگر غير آنچه بمن گفتى چه چيزها بتو خبر داد ، گفتم : اى امير از هر چه بپرسى جوابت را راست مىگويم ، پرسيد آيا غير از اين بتو در پنهانى چيزى گفت ؟ گفتم آرى ، گفت : آن چيست ؟ گفتم : حكايت انگور و انار را بمن خبر داد ، گويد : رنگ مأمون تغيير كرد و رنگ برنگ ميگرديد گاهى زرد و گاهى سرخ و گاهى تيره مىگشت ، سپس خميازه اى كشيد و غشّ كرد و بيهوش شد و در حالت بيهوشى ميگفت :
611
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 611