responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 552


حقيقتا مؤمن است يا منافق ، يعنى حقيقت ايمان و حقيقت نفاق او را بدانيم .
باب 54 معرفت و آگاهى آن جناب عليه السّلام به جميع لغات و زبانها 1 - پدرم - رضى الله عنه - بسند مذكور در متن از ياسر خادم روايت كرد كه گفت : حضرت رضا عليه السّلام غلامانى داشت كه از اهل صقلب بودند ( شهريست در بلغارستان ) و پاره اى رومى ، و حجرهء حضرت نزديك به ايشان بود ، شبى از شبها حضرت شنيد بزبان صقلبىّ و رومىّ مىگويند : ما ، در بلاد خودمان سالى يك بار خون ميگرفتيم ، اكنون در اينجا هيچ سال خون نگرفته‌ايم ، چون صبح شد حضرت بعض اطبّاء را گفت : از فلان غلام فلان رگ را بزن و خون بگير ، و از فلان غلام فلان رگ را و از غلام ديگر فلان رگ را ، سپس بمن گفت : اى ياسر تو رگ نزن ، لكن من توجّه نكردم و خون گرفتم ( و بدين جهت ) دستم آماس كرد و كبود شد ، از من پرسيد تو را چه شده ؟ عرضكردم :
رگ زدم ، فرمود : مگر تو را از اين كار نهى نكردم ؟ اكنون دست خود را پيش

552

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 552
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست