responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 541


متن از محمّد بن عبد الله [1] هاشمى روايت كرد كه گفت : من روزى بر مأمون وارد شدم ، مرا بنشاند ، و ديگران را فرمانداد بيرون رفتند ، و طعام طلبيد ، و با هم صرف كرديم ، و بعد خود را خوش بو و پاكيزه نموديم ، آنگاه امر كرد پرده اى زدند و رو كرد بكسى كه در پشت پرده بود و گفت : ترا بخدا سوگند شعرى كه در رثاى ( مرثيهء ) آنكه در طوس بود و از دنيا رفت خوانده اى را برخوان ، زنى شروع كرد بخواندن : گوارا باد براى طوس و آن كس كه در آن رحل اقامت افكند از خاندان مصطفى رسول خدا صلى الله عليه و آله كه غروب كردنش اينجا براى ما حزن و ماتم بپا كرد .
راوى گفت : مأمون پس از شنيدن اين مرثيه گريست ، و مرا گفت : اى عبد الله ! آيا مرا اهل بيتم و اهل بيت تو سرزنش مىكنند كه علىّ بن موسى الرّضا را در اينجا علم و شاخصى نهادم ؟ ! بخدا سوگند براى تو حديثى نقل كنم كه از آن بشگفت آئى ، روزى نزد وى رفتم و گفتم : قربانت گردم پدرانت موسى بن جعفر و جعفر بن محمّد ، و محمّد بن علىّ و علىّ بن الحسين عليهم السّلام بودند ، و نزد آنان بود علم آنچه گذشته و آنچه تا روز قيامت خواهد شد . و اكنون



[1] . در غالب نسخ پدر بجاى پسر و پسر بجاى پدر ثبت شده ، و شخص مزبور محمّد بن عبد اللَّه افطس ميباشد كه در اغلب نسخ اشتباه ثبت شده است .

541

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 541
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست