responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 510


اسير گرفتند ، و مدّتى در چنگال آنان گرفتار بود و او را شكنجه ميكردند تا اينكه مالى بعنوان فديه و رهاسازى خود بديشان ببخشد و او را رها كنند ، او را روى يخ نگاه ميداشتند و دهان او را پر از يخ ميكردند ، و دست و پاى او را مىبستند تا اينكه زنى از آن قوم دلش بحال وى بسوخت و او را بىآنكه كسى خبر يابد از بند رها كرد ، و مرد فرار كرده لكن داخل دهان و زبانش بقسمى مجروح شده بود كه قدرت گفتن كلامى را نداشت ، و از راه مقصد بازگشت و بسوى خراسان رفت و شنيد كه علىّ بن موسى عليهما السّلام به نيشابور آمده ، شبى در خواب ديد كه شخصى به او ميگويد : فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله بخراسان وارد شده ، تو درمان درد خود را از وى بخواه ، اميد است تو را بداروئى كه دواى درد توست راهنمائى كند ، گويد : در خواب چنان ميديدم كه من قصد او كردم و آنچه را كه بر سرم آمده بود نزد آن حضرت گزارش دادم ، و درد خود را گفتم ، پس آن جناب بمن فرمود : زيره و آويشن ( پودينه ) و قدرى نمك را بكوب و در دهان خود دو يا سه بار بگردان ، شفا خواهى يافت ، مرد از خواب بيدار شد ، ولى خواب خود را اهمّيت نداد و فكرى هم در اين باره نكرد ، و رفت تا به دروازهء نيشابور رسيد ، به او گفتند : علىّ بن موسى عليهما السّلام از نيشابور بيرون

510

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 510
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست