نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 431
بفكر فرو رفته است ، گفتم : يا ابن رسول الله ! اين چيست كه مردم از شما شايع كردهاند ؟ فرمود : آن كدام است ، عرضكردم ميگويند : شما ادّعا كردهايد كه مردم بندهء زر خريد ما هستند ! آن حضرت گفت ، خداوندا ! اى كسى كه آسمانها و زمين را آفريده اى و به ناپيدا و پيدا آگاهى ، تو شاهدى كه من چنين مطلبى را هرگز نگفتهام ، و از احدى از پدرانم عليهم السّلام نشنيدهام كه چنين كلامى گفته باشند ، بار الها ! تو خود ميدانى كه از اين مردم چه ستمهائى بما وارد شده است ، و اينكه اين افترا هم از ستمهاى ايشانست كه در بارهء ما روا داشتهاند ، آنگاه بمن روى كرده فرمود : اى عبد السّلام ! اگر اينان بنا بر گفتار خودشان - كه بما نسبت ميدهند - كه ما گفتهايم همگى بندهء زر خريد ما هستند ، پس بگويند از چه كسى ما آنان را خريدهايم ؟ عرضكردم : راست گفتى يا ابن رسول الله ، سپس فرمود : اى عبد السّلام آيا تو منكرى آنچه را خداوند تعالى از ولايت و امامت ما بر تو و ديگران واجب فرموده است چنان كه ديگران منكرند ؟ گفتم : پناه بخدا ، هرگز ! بلكه من بولايت و امامت شما اقرار دارم . 7 - جعفر بن نعيم بن شاذان - رضى الله عنه - بسند مذكور در متن از
431
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 431