نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 421
ايشان نموده است و نعمت وجودى كه به ايشان ارزانى داشت و آنان را از نيستى به هستى آورده كه استحقاق آن را نداشتند . 5 - تميم بن عبد الله - رضى الله عنه - بسند مذكور در متن نقل كرد كه رجاء بن ابى ضحّاك گويد : مأمون مرا فرستاد كه علىّ بن موسى عليهما السّلام را از مدينه بخراسان نزد او آورم ، و سفارش نمود كه من شخصا مراقب و مواظب او باشم و مرا امر كرد كه از راه بصره و اهواز و فارس حركت دهم نه راه قم ، و شبانه روز هم از او جدا نشوم و محافظ او باشم تا وى را بر مأمون وارد كنم ، و من پيوسته با او بودم و جدا نمىشدم از مدينه تا مرو ، و بخدا قسم احدى را نديدم كه از او متّقىتر نسبت بخداى تعالى باشد ، و يا از او بيشتر ياد خدا باشد و ذكر خدا گويد ، در تمامى اوقاتش ، و يا خدا ترس و پارساتر از او باشد ، و چون سپيده مىدميد نماز بجاى آورده و در سجده گاه خود مىنشست و مشغول گفتن ( سبحان الله و الحمد الله ، و لا اله الَّا الله ) ، و تكبير و صلوات بود تا آفتاب بدمد ، سپس بسجده مىرفت و در سجده بود تا آفتاب بالا آيد ، آنگاه برميخاست و به مردم مىپرداخت ، و آنان را حديث ميكرد و موعظه و پند ميداد تا نزديك زوال ظهر سپس تجديد وضو كرده و بمحلّ نماز خويش باز ميگشت ، و چون زوال ظهر
421
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 421