نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 419
و يك روز خالوى جدّم عبّاس بن احنف شاعر بر جدّم وارد شد و آن كنيز را ديد و او را خوش آمد ، از جدّم تقاضا كرد كه او را بوى ببخشد ، گفت : اين كنيز مدبره است ؛ يعنى پس از وفات من آزاد است ، عبّاس بن احنف اين شعر را سرود : < شعر > يا غدر زيّن باسمك الغدر و اساء لمن يحسن بك الدّهر < / شعر > اى « غدر » حيله و نيرنگ ( با كمال زشتى و قبح كه داشت ) بسبب نام تو كه غدر است زينت يافت ، و امّا روزگار بكسى كه با تو ، نيكى در نظر داشت و ارادهء احسان بتو را ميكرد بدرفتار نمود . توضيح : « مراد شعر آنست كه آنكه بتو خير ميرسانيد و خوبى تو را مىخواست روزگار با او بد كرد - و مرادش حضرت رضا عليه السّلام است كه مسموم شد و در غربت از دنيا رفت - . امّا تذكر باين نكته شايان توجّه است كه انتساب اين شعر به عباس بن احنف نادرست ميباشد و نتيجتا جملهء آخر كلام مدخول است زيرا حضرت رضا عليه السّلام در سال 203 از دنيا رفته است و عباس احنف شاعر باتّفاق تواريخ در سال 192 مسلَّما فوت كرده بوده ، چون پاره اى فوت او را 188 هم گفتهاند و با اين احوال چگونه ممكن است پس از فوت آن حضرت بر خواهرزادهء خود وارد شده و آن كنيز را كه حضرت رضا عليه السّلام پس از سال ورودشان بخراسان كه سنهء دويست بوده باو بخشيده ، اين تقاضا را كرده باشد و آن شعر را بگويد ؟ ! » . [ تاريخ بغداد ج 12 ص 127 و ابن خلَّكان ج 1 ص 245 و البداية و النّهاية ج 10 ص 217 و معاهد التّنصيص ج 1 ص 54 ] » . 4 - ابو علىّ بيهقىّ به سندى كه در متن آمده از ابراهيم بن عبّاس نقل كرد
419
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 419