نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 417
پدرش از جدش جعفر بن محمّد عليهم السّلام روايت كرده كه ميفرمود : فردى كه از من حاجتى مىطلبد ، من به رفع نياز و انجام كار او مبادرت و سرعت مىكنم زيرا كه خوف آن دارم كه وى بىنياز شود ، و من دير برسم ، و حاجتش از طريق ديگرى روا شده باشد . مترجم گويد : « چنان كه مشهود است اين حديث با عنوان باب مناسبتى ندارد ، و بايد در اخلاق امام صادق عليه السّلام ذكر شود ، و به چه وجه در اينجا آمده معلوم ما نشد جز اينكه بگوئيم همهء ائمّهء اهل البيت عليهم السّلام در اخلاق يكى بودند و كلَّهم نور واحد » . 3 - بيهقىّ گويد : محمّد بن يحيى صولى گفت : مادر پدرم كه نامش غدر يا غدرا بود براى من نقل كرد كه من با عدّه اى كنيز در كوفه خريدارى شديم و من در آنجا بدنيا آمده بودم ، و ما را سواره بسوى مأمون بردند ، و ما در خانهء مانند بهشت مأمون از خوردنى و آشاميدنى و بوى خوش و پول فراوان كاملا بهره مند بوديم ، و مأمون مرا بحضرت رضا عليه السّلام بخشيد وقتى بخانهء آن بزرگوار رفتم همگى آن نعمتها را از دست دادم ، و زنى را بر ما گماشتند كه مربّيهء ما بود و شبها ما را از خواب بيدار مىكرد و به نماز واميداشت ، و اين كار بسيار بر ما
417
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 417