نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 389
بخاندان علىّ خواهى بود و در اين صورت بخود و خاندانت ستم كرده اى ، كه اين مرد ساحر ساحرزاده را با اينكه گمنام بود روى كار آورده و با اينكه خوار و بيمقدار بود او را وزين و عزيز ساخته اى ، و فراموش شده بود ، او را شهرت دادى ، و ناچيز بود ، آوازه اش را در همه جاى دنيا بلند نمودى بسبب اين بارانى كه بدعاى او نازل شد ، سخت بيم دارم از اينكه اين مرد امر خلافت را از فرزندان عبّاس براى فرزندان علىّ بيرون برد ، و باز چقدر ترس وجود مرا گرفته است كه مبادا اين مرد با سحر خود ، نعمت خلافت از تو بستاند و در مملكت رخنه كند و آن را بر تو بشوراند ، در اين صورت آيا احدى مثل اين جنايت را بر خود و سلطنت خود ميكند كه تو كرده اى ؟ ! مأمون گفت : اين مرد در خفاى از ما ، مردم را به امارت خود ميخواند ، ما خواستيم او را وليعهد خود كنيم تا اينكه دعوتش براى ما باشد و مردم را بسوى ما خواند ، و با قبولى ولايت عهد اعتراف بخلافت ما كرده باشد ، و ملك و پادشاهى را از آن ما داند ، و كسانى كه گول او را خورده و مفتون او شدهاند بدانند و اعتقاد پيدا كنند كه آن درست نبوده و در حقّ بشكّ افتاده و سست شوند و بدانند كه آنچه مدّعى بوده ، در كم و زياد نادرست است ، و امر خلافت بامضاى ضمنى او از براى ما و مخصوص ما است نه براى او ، و ما ترسيديم كه اگر او را بر آن حال رها كنيم بنحوى بر ما رخنه كند و نوعى شكاف
389
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 389