نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 384
موسى است ، از زمانى كه وى باين سرزمين قدم نهاده باران از آسمان نباريده و خداوند از فرستادن باران دريغ فرموده ، اين خبر بمأمون رسيد و بر او گران آمد ، نزد حضرت آمده تقاضا كرد كه ايشان نماز استسقاء ( طلب باران ) بخواند و گفت : اى كاش ( حضرت ) دعا ميكرد و خداوند باران ميفرستاد ، امام عليه السّلام فرمود : بسيار خوب ، مأمون سؤال كرد : در چه روز - و آن روز روز جمعه بود - اين كار را انجام ميدهى ؟ امام فرمود : روز دوشنبه ، چون من جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله را در خواب ديدم كه جدّم امير مؤمنان علىّ عليه السّلام با او بود ، بمن فرمود : پسر جانم تا روز دوشنبه صبر كن آنگاه بصحرا رو و از خداوند طلب باران كن ، خداوند متعال براى مردم باران خواهد فرستاد . و به آنان خبر ده آنچه را خداوند عزيز بتو بنماياند كه مردم بدان آگاه نيستند از موقعيّت وجود تو در ميان آنان ، تا تو را بشناسند و علمشان در بارهء تو زياد شود ، و بفضل و مقام و اعتبار تو در نزد خداوند عز و جلّ آگاه گردند . چون روز دوشنبه رسيد حضرت روى بصحرا نهاد ، و مردمان جمله بيرون آمدند و همه مينگريستند ، آن جناب بمنبر رفت و حمد و ثناى الهى را بجا آورد ، و آنگاه گفت : اى پروردگار من توئى كه حقّ ما
384
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 384