نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 348
اين جهت او را هشام عبّاسى ميگفتند . ريّان گويد : ذو الرّياستين دشمنى شديد خود را با امام آشكار ساخت ، اين براى آن جهت بود كه مأمون باو بيش از وى احترام ميكرد ، لذا بر او حسد برد و رفتارى كه مأمون با حضرت داشت موجب اين حسادت شده بود ، و ابتداى آن از اينجا شروع شد كه مأمون را دختر عموئى بود كه او را دوست ميداشت ، و آن دختر عمو نيز مأمون را دوست ميداشت لذا درى از منزل آن دختر عمو بمجلس مأمون باز كرده بودند ، و آن دختر عمو بحضرت رضا عليه السّلام مايل بود و از ذو الرّياستين نزد مأمون بد ميگفت ، و اين امر بذو الرّياستين رسيد ، و نزد مأمون آمده و گفت : صحيح نيست از حجرهء زنان درى بمجلس خليفه باز باشد ، مأمون امر كرد آن در را سدّ كردند . و رسم اين بود كه يك روز مأمون نزد حضرت رضا عليه السّلام آيد ، و يك روز امام بر مأمون وارد شود ، و خانه اى كه حضرت منزل كرده بود در كنار قصر مأمون بود ، و چون حضرت بر مأمون داخل شد و ديد در را سدّ كردهاند ، سبب آن را پرسيد ، مأمون گفت : فضل بن سهل اين را نمىپسندد كه از حجرهء زنان بمجلس ما درى باز باشد ، چون امام اين كلام بشنيد : كلمهء استرجاع را بر زبان جارى نمود و گفت : * ( إِنَّا لِلَّه وَإِنَّا إِلَيْه راجِعُونَ ) * ، فضل را چه رسد كه در اين امور خانوادگى دخالت
348
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 348