نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 346
لشكر در مركز آنان رفتم و شروع بسخن كرده گفتم : امير المؤمنين مأمون از پدرش از پدرانش روايت كرد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : « من كنت مولاه فهذا علىّ مولاه » ، و ايضا حديث كرد مرا امير المؤمنين مأمون از پدرش از پدرانش كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمودند : « على منّى بمنزلة هرون من موسى » . و من احاديث را آن طور كه بايد و شايد دقيق در حافظه نداشتم و گاهى خلط ميكردم ، و حديث خيبر : « لأعطين الراية » ، و همين طور احاديث مشهور ديگرى را در فضائل علىّ عليه السّلام براى ايشان نقل كردم ، در آن ميان عبد الله بن مالك خزاعىّ برخاست و گفت : « رحم الله عليّا كان رجلا صالحا » ، خداوند بر علىّ رحمت فرستد ، وى مردى صالح و شايسته بود ، مأمون غلامى را فرستاده بود كه وضع مجلس و گفتگوى ما را ببيند و گزارش دهد ، ريّان گويد : مأمون كسى را نزد من فرستاد و مرا احضار كرد ، من بر او وارد شدم چون ديده اش بر من افتاد گفت : اى ريّان ! چقدر حديث ميدانى و همه را در حافظهء خود نگه داشته اى ؟ آنگاه گفت : بمن خبر آنچه آن يهودى ( عبد الله بن مالك ) گفت رسيد ، كه گفت : « رحم الله عليّا كان رجلا صالحا » بخدا سوگند او را بيارى خدا خواهم كشت .
346
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 346