نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 320
داد ، شعرا بجانب مأمون مىآمدند و حضرت را مدح ميكردند و مأمون بجهت اينكه نظريّه اش را در ( انتخاب ) وليعهدى آن حضرت در شعر خود مورد ستايش قرار ميدادند بآنان صله و هديه ميداد ، بهمين جهت همهء شعراى معروف آمدند و مدح گفتند جز ابو نواس كه نيامد و حضرت را هم مدح نكرد ، او بر مأمون وارد شد و مأمون پرسيد كه : اى ابا نواس ! تو خود منزلت علىّ بن موسى را نسبت بمن ميدانى و آن مقامى را كه اكنون وى داراست ميدانستى ، پس چرا او را بدين مقام اكرام نكردى ؟ و براى چه مدح او را بتأخير انداختى و با اينكه شاعر زمان خود هستى و در شعر بر ديگران سيادت و آقائى دارى وى را مدح نكردى ؟ ابو نواس لب گشود و گفت : < شعر > قيل لى انت اوحد النّاس طرا في فنون من الكلام النّبيه لك من جوهر الكلام بديع يثمر الدّر في يدي مجتنيه فعلى ما تركت مدح ابن موسى و الخصال التى تجمّعن فيه قلت : لا اهتدي لمدح امام كان جبريل خادما لأبيه < / شعر > حاصل معنى اينكه : بمن گفتهاند كه تو از جميع افراد مردم در فنّ سخنورى ممتازتر و نكته سنجترى ، و تو راست از سخن و كلام هر چه شگفتتر و در خور تحسينتر ، و تعجبآورتر كه براى شنوندهء آن چونان درى است كه
320
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 320