responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 309


عزيز مصر - مشرك بود و يوسف پيغمبر بود ، و اكنون مأمون مسلمان است ، و من نيز وصىّ هستم نه پيغمبر ، و يوسف از عزيز خواست كه او را امير غلَّه كند .
آنجا كه گفت : * ( اجْعَلْنِي عَلى خَزائِنِ الأَرْضِ ) * - الآية ( مرا امير و رئيس كشاورزى كن ، زيرا كه من نيكو از آن مراقبت مىكنم و راه افزايش محصول را ميدانم و آنچه را كه هست حافظم و هر زبانى را ميدانم ) و من مجبور بر اين كار گشتم .
شرح : « ناگفته نماند كه در قرآن ، عزيز مصر غير از پادشاه و ملك است ، و حضرت يوسف عليه السّلام با ملك اين سخنان را گفت نه با عزيز ، و هر كسى كه با قرآن آشناست بخوبى ميداند كه عزيز شوهر زليخا بود نه ملك ، و ملك خواب ديد نه عزيز ، و يوسف خواب را كه تعبير كرد پادشاه او را خواست و ابتدا نيامد و گفت : اوّل تكليف مرا كه عزيز مصر بىگناه بزندانم افكنده معلوم كنيد آنگاه اگر بخواهيد حضور خواهم يافت ، و در اينكه اهل بيت - عليهم السّلام - از همهء مردم قرآن را بهتر مىفهمند و بدان آشناترند شكّ و شبهه اى براى احدى از مسلمانان باشعور نيست ، و پر واضح است كه امام عليه السّلام ملك را با عزيز اشتباه نمىكند ، و معلوم است كه در كلام تصرّف شده است ، و براى پاسخگويى بپاره اى از معترضين ، امام عليه السّلام بقصّهء يوسف اشاره كرده است . و متأسفانه راوى اين داستان نيز بمانند بسيارى از افراد كه بين عزيز و ملك را تميز نميدهند چنين فهميده و نقل بمعنى كرده

309

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 309
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست