responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 144


محمّد عليهم السّلام روايت كرد كه در آيهء * ( فَتَبَسَّمَ ضاحِكاً مِنْ قَوْلِها ) * ميفرمود :
هنگامى كه آن نمله ( مورچه ) گفت : * ( يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَجُنُودُه وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ ) * ( اى گروه نمل بخانه هاتان برويد تا سليمان و لشكرش پايمالتان نكنند آنان توجه بزير پا ندارند - النّمل : 18 ) امواج هوا اين صدا را بگوش سليمان رسانيد - در حالى كه در هوا در حركت بود و باد آن را ميبرد - ايستاد و مورچه را خواست ، چون او را آوردند ، سليمان باو گفت : آيا نمىدانى كه من پيامبر خدايم و ظلم و ستم به احدى روا نمىدارم ؟ نمله گفت :
آرى ، سليمان گفت : پس از چه رو آنها را از ظلم من ترسانيدى ، و گفتى به لانه هايشان روند ؟ نمله گفت : ترسيدم به جاه و جلال يا زر و زيور تو بنگرند و شيفتهء تو گردند و از ذكر خداى تعالى غافل مانند ، سپس از سليمان پرسيد : آيا تو مقامت بالاتر است يا پدرت ؟ سليمان گفت : پدرم داود ، نمله گفت : چرا حروف اسم تو يك حرف از حروف اسم پدرت افزون است ؟ سليمان گفت من بدان آگاهى ندارم ، نمله گفت : زيرا پدرت داود « داوى جرحه بودّ » يعنى ( داود

144

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 144
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست