نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 218
با حميد بن قحطبهء طائىّ طوسىّ معامله داشتم ، لذا عزم سفر كرده ، به نزد او رفتم . خبر آمدن من به او رسيد ، بلافاصله مرا احضار كرد ، من نيز با لباس سفر در هنگام نماز ظهر به نزدش رفتم - و اين جريان در ماه رمضان اتّفاق افتاد - وقتى بر او وارد شدم ، ديدم در منزلى نشسته كه جوى آبى در آن بود و آب در آن جوى روان بود ، سلام كردم و نشستم ، سپس طشت و تنگى آوردند و او دستهايش را شست و سپس به من نيز دستور داد تا دستهايم را بشويم . سفره اى را انداختند و من فراموش كردم كه ماه رمضان است و من روزه هستم [1] مشغول شده سپس يادم آمد و دست كشيدم ، حميد به من گفت : چرا نمىخورى ؟ گفتم : اى أمير ، ماه رمضان است و من نه مريض هستم و نه ناراحتى خاصّى دارم كه لازم شود روزهام را بخورم و شايد جناب أمير ، عذر و يا مريضى و ناراحتى دارند و بدان سبب افطار مىكنند گفت : مريض نيستم و ناراحتى كه باعث روزه خوردن شود نيز ندارم و كاملا صحيح و سالم هستم ، سپس
[1] . بايد توجّه داشت كه بر مسافر روزه حرام است و گوينده ظاهرا فراموش كرده است . و يا سنّى است .
218
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 218