responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 203


ايستاد ، و هارون ماده سگى داشت كه بسيار به آن علاقمند بود . اين سگ خود را به زور و زحمت از محلّ خود بيرون كشيد و در حالى كه زنجيرهاى طلايى و جواهرنشانش را بدنبال خود روى زمين مىكشاند ، خود را مقابل حضرت رساند .
حضرت نيز خلال را در خرماى مسموم فرو برده و آن را نزد آن حيوان انداختند .
حيوان آن خرما را خورد و بلافاصله خود را به زمين زد و زوزه كشيد و تكَّه تكَّه ، گوشتش از استخوان جدا شد [1] . حضرت نيز بقيّه خرماها را ميل فرمودند .
خدمتگار سينى را به نزد هارون الرّشيد برگرداند ، هارون سؤال كرد : رطبها را تا آخر خورد ؟ خدمتكار گفت : بله ، يا أمير المؤمنين ، هارون گفت : او را چگونه ديدى ؟ گفت : چيز بدى در او نديدم ، يا أمير المؤمنين .
راوى ادامه مىدهد : سپس خبر آن ماده سگ كه تكَّه تكَّه ، گوشت از استخوانش جدا شده و مرده بود ، به هارون رسيد اين خبر بر هارون گران آمد و



[1] . استاد محترم جناب آقاى غفّارى در توضيح اين داستان چنين فرمودند : از ساحت مقدّس جناب موسى بن جعفر عليهما السّلام بسيار بسيار دور است كه حيوانى را بىجهت به زهر بكشد . اين گونه مطالب را كسانى ساخته‌اند كه امام عليه السّلام را به حقيقت نشناخته‌اند و با مردم عامى و بىفرهنگ قياس كرده‌اند . ولى از نظر كسانى كه امام را حجّت خدا مىدانند و رحمت واسعهء حقّش مىخوانند ، ساختگى بودن اين مطالب كاملا روشن است . مترجم گويد : در آخر اين داستان ، توضيح ديگرى از استاد در بارهء سند اين داستان ذكر خواهد شد .

203

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 203
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست