نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 167
به او گفتم : ولى آن حضرت نه از دختر من خواستگارى مىكند و نه من دخترم را به ازدواج آن حضرت در مىآورم ، گفت : چرا ؟ گفتم : زيرا ، ايشان پدر من است و پدر شما نيست ، گفت : أحسنت ! اى موسى . سپس گفت : چگونه و به چه دليل مىگوئيد : ما نسل و ذرّيهء پيامبر هستيم ، حال آنكه پيامبر از خود نسلى بر جاى نگذاشت . ( و اولاد ذكور نداشت ) و نسل انسانى ، از اولاد ذكور است نه اولاد اناث ، و شما فرزندان دختر ( او ) هستيد در حالى كه دختر نسل ندارد ؟ گفتم : از شما خواهش مىكنم ، به حقّ خويشاوندى كه با هم داريم و به حقّ قبر و آن كس كه در آن است ( ظاهرا مراد حضرت ، قبر حضرت رسول صلى الله عليه و آله بوده است ) مرا از پاسخ به اين سؤال معاف داريد . هارون گفت : هرگز ، الَّا و لابد بايد شما فرزندان علىّ ، دليل خود را ارائه دهيد . و تو ، طبق گزارشى كه به من رسيده است ، رئيس و امام آنها ، در اين زمان هستى ، و به هيچ وجه در سؤالاتم تو را معاف نمىدارم و بايد در جوابم ، از
167
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 167