responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 135


به جعفر برسد خمس آن را براى موسى بن جعفر مىفرستد و شكّ ندارم كه در مورد اين بيست هزار دينار كه شما دستور داديد به او بدهند نيز همين كار را كرده است .
هارون گفت : بله ، اين موضوع مىتواند موضوع را مشخّص و كار را يكسره كند . و شبانه شخصى را به دنبال جعفر فرستاد .
جعفر نيز از سعايت و بدگوئىهاى يحيى با خبر شده بود و لذا دوستى آن دو بهم خورده ، از يك ديگر فاصله گرفته بودند و نسبت به يك ديگر اظهار دشمنى مىكردند .
وقتى فرستادهء هارون ، شبانه نزد جعفر رفت ، جعفر گمان كرد كه هارون گفته‌هاى يحيى را در مورد او ، پذيرفته است و او را فرا خوانده ، تا به قتلش برساند ، و لذا بيمناك شد . مقدارى آب بر تن خود ريخت ، مشك و كافور طلبيد و خود را با آن حنوط كرد ( يعنى به رسم حنوط كردن ميّت ، مشك و كافور بر بدن خود ماليد ) و « برده اى » [1] بر روى لباس خود ، بر تن كرد . آنگاه نزد هارون رفت ، وقتى چشم هارون به او افتاد و او را با آن وضعيت ديد و بوى كافور را



[1] . « برده » پارچه اى است خط دار و راه راه كه همچون عباء و كساء بر خود مىپيچند و گاه براى كفن استفاده مىكنند .

135

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 135
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست