responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 532


كرده‌ام و حاجتهايم بر آورده شده حاكم گويد من قصد كردم مشهد را على ساكنه الف سلام و خدا را در نزد آن قبر خواندم تا اينكه فرزندى روزيم كند خداوند عالم مرا پسرى روزى كرد پس از آن در نزد ابى منصور بن عبد الرزاق آمدم و او را خبر دادم باينكه خدا دعايم را مستجاب كرد و پسرى بمن بخشيد و بسبب بركت اين قبر شريف مرا اكرام فرمود و از عطيه هاى خود بمن بذل فرمود ، « مصنف گويد » در ماه رجب سال سيصد و پنجاه و دوم هجرى من از امير سعيد ركن الدوله اذن خواستم كه مشهد رضا ( ع ) را زيارت كنم چون بمن اذن داد و بيرون آمدم مرا برگردانيد و گفت كه اين مشهد مبارك است من بزيارت رفته‌ام و حوائجى در قلبم بوده است در آن موضع شريف از خدا خواسته‌ام و حاجتهايم برآورده شده است پس در دعا كردن بر من كوتاهى مكن و از جانب من زيارت كن كه دعا در آن موضع مستجاب است من از براى او ضامن شدم كه دعا كنم و بعهد خود وفا كردم چون از مشهد على ساكنه التحية و السلام باز گشتم و بر او داخل شدم گفت آيا از براى ما دعا كردى و از جانب ما زيارت كردى گفتم بلى گفت بخدا قسم بمن نيكى كردى صحيح شد در نزد من كه دعا در اين مشهد شريف مستجاب است . حديث كرد از براى ما ابو نصر احمد بن حسين ضبى و من ناصبىتر از او نديده بودم ، ناصبى بودن او بمرتبه اى بود كه چون صلوات ميفرستاد ميگفت اللهم صلى على محمد و بر آل آن حضرت صلوات نميفرستاد و گفت از ابى بكر حمامى پوستين دوز كه مردى بود از اصحاب شنيدم در وقتى كه از كوچهء نيشابور ميگذشت گفت بعضى از مردم امانتى در نزد من گذاشت و من آن امانت را دفن كردم و موضع آن را فراموش كردم چون مدتى بگذشت صاحب امانت آمد و مطالبه امانت خود كرد من چون محل دفن امانت را نميدانستم متحير شدم صاحب امانت مرا متهم كرد من از خانهء خود بيرون آمدم در حالى كه مغموم و سرگردان بودم جماعتى از مردم را ديدم كه روى بمشهد رضا ميرفتند من با ايشان روانهء مشهد مقدس شدم چون بدان محل شريف رسيدم زيارت كردم و دعا كردم و از خدا در خواستم كه محل دفن امانت را از براى من نماياند در آن موضع مثل كسى كه در خواب باشد و بخواب به بيند كسى را ديدم مىآيد و بمن گفت كه امانت در محل فلان و فلان است مراجعت كردم در نزد صاحب امانت و او را بدان مكان كه در خواب ديده بودم ارشاد كردم و او مرا تصديق نكرد پس از آن صاحب امانت بدان موضع روان شد و آن مكان را حفر كرد و امانت را بيرون آورد و مهر صاحبش بر آن بود و اين مرد بعد از اين واقعه اين حديث را نقل ميكرد و مردم را بزيارت اين مشهد تحريص ميكرد على ساكنه التحية و السلام . حديث كرد از براى ما ابو جعفر محمد بن ابى القاسم بن محمد بن فضل تميمى هروى رحمة الله و گفت از ابى الحسن على بن حسن قهستانى شنيدم كه ميگفت من در مرو رود بودم

532

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 532
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست