نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 513
بسوى جنايت زنندگان و دستهاى ايشان از جنايتها نگاهدارنده باشد يعنى هر گاه دشمنان آنها بر آنها اذيتى كنند در مقابل اذيتهاى آنها انتقام نكشند و دستهاى خود را از جزاى آنها نگاهدارند حضرت ابو الحسن ( ع ) در هنگام خواندن اين شعر دست مبارك خود را ميگردانيد و ميفرمود بلى بخدا قسم دستهاى خود را از پاداش اذيتهاى دشمنان نگاهدارند و چون دعبل باين شعر رسيد . < شعر > لقد خفت في الدنيا و ايام سعيها و انى لارجو الا من بعد وفات < / شعر > يعنى هر آينه بتحقيق كه ترسيدم در دنيا و روزهاى زندگانى دنيا چون محبت بشما ائمه داشتم و دشمنان شما را اذيت ميكردند و همانا اميدوارم ايمن بودن از عذاب الهى را بعد از مرگ ، حضرت رضا ( ع ) فرمود خداوند ترا در روز فزع اكبر كه قيامت كبرى است از عذاب ايمن دارد . و چون اشعار دعبل باين شعر منتهى شد . < شعر > و قبر ببغداد لنفس زكية تضمنها الرحمن في الغرفات < / شعر > يعنى و يك قبر در بغداد است كه از براى نفس طيب و طاهر است كه آن امام موسى كاظم ( ع ) است كه حقتعالى آن نفس طيب را در غرفه هاى بهشتى جاى داده است يعنى آن موضع قبر بغداد چون غرفه هاى بهشتى است در شرافت بجهت شرافت آن بزرگوار . حضرت رضا ( ع ) فرمود آيا من ملحق نكنم باين موضوع از قصيده تو دو شعر را كه قصيدهء تو باين دو شعر تمام شود و نقصى از براى آن نباشد دعبل عرض كرد بلى يا ابن رسول الله ملحق كه آن حضرت فرمود . < شعر > و قبر بطوس يا لها من مصيبة توقد في الاحشاء بالحرقات الى الحشر حتى يبعث الله قائما يفرج عنا الهم و الكربات < / شعر > ) * يعنى و يك قبر در شهر طوس است كه وا مصيبتاه از آن قبر كه مصيبتهاى صاحب آن قبر تا آخر الزمان در اعضا آتش ميزند و ميگدازد اعضا را چون آتش سوزان تا اينكه حقتعالى حضرت قائم عجل الله فرجه را از ما ائمه مبعوث ميگرداند و او ميگشايد از ما غمها و حزنهاى ما را و داد ما را از ستمكاران ما ميگيرد پس از آن دعبل عرض كرد يا ابن رسول الله اين قبر كه در طوس است قبر كيست حضرت رضا ( ع ) فرمود قبر من است و شبها و روزها منقضى نشود مگر اينكه طوس محل آمد و شد شيعيان و زوار من باشد آگاه باشيد كسى كه زيارت كند مرا در غريبى من در طوس در روز قيامت در درجهء من با من باشد در حالتى كه گناهان او آمرزيده شود و بعد از فراغت دعبل از انشاء قصيده حضرت رضا ( ع ) برخاست و دعبل را امر كرد كه از مكان خود برنخيزد و آن جناب داخل خانه شد و بعد از يك ساعت خادم بيرون آمد و صد دينار كه سكه بنام حضرت رضا ( ع ) زده شده بود بياورد و نزد دعبل بر زمين گذاشت و بدعبل گفت مولاى من ميفرمايد اين زر از براى نفقه تست و در مخارج خود صرف كن دعبل گفت بخدا قسم
513
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 513