responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 447


و حال اينكه اين مطلب يقين الوقوع است يعنى اختيار بعض صحابه مسلم است زيرا كه لا اقل از اين است كه على ( ع ) و سلمان و ابو ذر و مقداد در آن اتفاق نبوده‌اند و لا محاله على ( ع ) نبوده است و خبر دهيد مرا از قول خدا * ( قُلْ لِمَنْ ما فِي السَّماواتِ وَالأَرْضِ قُلْ لِلَّه ) * آيا راست است يا دروغ گفتند راست است گفت آيا سواى خدا از خدا نيست و حال اينكه خدا سواى خود را احداث كرده و بوجود آورده است آيا سواى خدا مالك سواى خود نيست گفتند بلى هست گفت پس در اقرار باين مطلب است بطلان آنچه شما لازم آورديد از اينكه خود اختيار خليفه نموديد و واجب دانستيد اطاعت او را در وقت اختيار شما او را و او را خليفهء رسول خدا ميناميد و حال اينكه شما او را خليفه كرده‌ايد و چون بر او غضب كنيد و بخلاف ميل شما عمل كند عزلش كنيد و چون در اين وقت كه بر او غضب كرديد امتناع از عزلتجوئى كند او را بقتل آوريد واى بر شما افترا مىبنديد بر خدا دروغ را كه در فرداى قيامت و بال آن را ملاقات خواهيد كرد در وقتى كه در پيشگاه حضور الهى بايستيد و در وقتى كه برسول خدا ( ص ) وارد شويد و حال اينكه بر او دروغ بسته باشيد از روى عمد با اينكه آن جناب بشما اعلام كرده است كه هر كس از روى عمد بر من دروغ بندد مقعد او پر از آتش شود پس از آن مأمون روى خود را بقبله كرد و دستهاى خود را بلند كرد و گفت پروردگارا من اين قوم را نصيحت كردم پروردگارا من اين قوم را ارشاد كردم پروردگارا آنچه بر من واجب بود از گردن خود بيرون كردم پروردگارا من ايشان را در شك و ريب وانگذاشتم پروردگارا بسبب تقرب جستن بسوى تو تقديم على ( ع ) را بعد از پيغمبر تو محمد ( ص ) بر جميع خلق دين خود گفتم چنان كه رسول تو عليه و على اله السلام ما را بدان امر كرده بود راوى گويد پس از آن ما متفرق شديم و بعد از آن اجتماع نيافتيم تا مأمون وفات كرد . محمد بن احمد بن يحيى بن عمران اشعرى گويد كه در حديث ديگر است كه راوى گفت بعد از اين سخنان مأمون آن قوم ساكت شدند مأمون گفت از چه جهت ساكت شديد گفتند چيزى نميدانيم بگوئيم گفت مرا اين حجت بر شما كافى است پس از آن امر كرد آنها را اخراج كردند راوى گويد ما از نزد مأمون بيرون شديم در حالتى كه متحير و شرمسار بوديم پس از آن مأمون روى بفضل بن سهل كرد و گفت اين سخنان كه اين قوم گفتند نهايت آن چيزى بود كه نزد اين قوم بود پس گمانكنندهء را گمان نرسد كه جلالت من مانع شد از اينكه بر من نقض كنند و الله الموفق للخيرات .

447

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 447
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست