responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 422


بوى خوش و بسيارى دينار پس از آن مأمون مرا بحضرت رضا ( ع ) بخشيد چون در خانه آن بزرگوار وارد شدم جميع اين نعمتها از براى من نابود شد و زنى را بر ما پاسبان قرار داده بودند در وقت شب ما را بيدار كردى و بنماز گرفتى و اين سختتر چيزى ميبود بر ما و من آرزو ميكردم كه از خانهء او بيرون روم تا اينكه مرا بجد تو عبد الله بن عباس بخشيد و چون بمنزل او شدم گويا داخل بهشت شدم صولى گويد كه در عقل و سخاوت دست هرگز من زنى را از جدهء خود تمامتر نديدم و در سال دويست و هفتادم وفات يافت و صد سال عمر او بود و بسيارى اوقات احوال حضرت رضا ( ع ) از او جويا ميشدند ميگفت من چيزى از او ياد نميكنم مگر آنكه او را ميديدم كه خود را بعود هندى خام بخار ميداد و بعد از آن گلاب و مشك استعمال ميكرد و چون صبح ميشد در اول وقت نماز ميگذارد و پس از آن سجده ميكرد و سر مبارك از سجده بر نميداشت تا اينكه آفتاب بلند ميشد پس از آن بر ميخاست و با مردم مىنشست و يا سوار ميشد و احدى در خانه او قدرت نداشت صداى خود را بلند كند از كوچك و بزرگ و جز اين نيست كه با مردم كم كم سخن ميگفت يعنى بنرمى تكلم ميفرمود و جد من عبد اللَّه باين جدهء من تبرك مىجست و او را مبارك ميدانست و روزى كه جدهء من را باو بخشيدند او را تدبير كرد يعنى با او قرار داد كه بعد از وفاتش آزاد باشد پس خال او عباس بن احنف حنفى شاعر بر او وارد شد و او را از اين كنيزك خوش آمد و بجد من گفت كه اين كنيزك را بمن ببخش گفت اين كنيزك مدبره است يعنى بعد از وفات من آزاد است عباس گفت < شعر > يا غدر زين بسمك الغدر و اساء لمن يحسن بك الدهر < / شعر > يعنى اى غدر گودى و بلندى زمين بسبب اسم تو زينت گرفته است و روزگار بدى كرده است بكسى كه اراده كرده است احسان نمودن بتو را يعنى غرض من از خواستن تو اين بود كه بتو احسان كنم و روزگار بمن بدى كرد كه عبد اللَّه ترا بمن نداد . از ابراهيم بن عباس مروى است كه گفت حضرت رضا ( ع ) را نديدم كه هرگز از او سؤالى كرده شود مگر آنكه ميدانست جواب آن را و اعلم از او در ابتداى زمان تا عصر او نديدم و مأمون او را بسؤالى از هر چيزى امتحان ميكرد و آن بزرگوار جواب ميداد و تمام سخن او و جواب او و تمثال را از قران انتزاع مينمود و در هر سه روز يك قرآن ختم ميكرد و ميفرمود كه اگر ميخواستم قران را در كمتر از سه روز ختم كنم هر آينه ختم ميكردم و ليكن من هرگز بآيهء نگذشتم مگر آنكه در آن آيه و در آنكه اين آيه در چه چيز فرود آمده و در كدام وقت نازل شده است فكر كرده‌ام پس از اين جهت در هر سه روز يك قران ختم ميكنم و از سخنان مشهور آن بزرگوار است كه ميفرمود گناهان صغيره را راه است بگناهان كبيره يعنى ارتكاب گناهان صغيره منجر شود بارتكاب گناهان كبيره و هر

422

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 422
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست