responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 414


ابو صلت عبد السلام بن صالح هروى گويد كه هنوز دعاى مولاى من حضرت رضا ( ع ) تمام نشده بود كه زلزله در شهر افتاد و شهر سرازير شد و صداى ناله و صيحهء بلند شد و فرياد اوج گرفت و گرد و غبار برخاست و غوغاى شديدى در شهر افتاد و من از مكان خود حركت نكردم تا اينكه مولاى من سلام نماز را گفت و بمن فرمود اى أبو الصلت برو بر بالاى بام همانا خواهى ديد زن زناكارى را كه پيوسته در صدد آويختن بمردم بود صيحهء كشنده و محركه اشرار باشد و جامه هاى كهنهء و چركين در بر داشته باشد و اهل اين شهر او را سمانه نامند بجهت كندى فهم او و هتاك بودن او « مترجم گويد » كه سمانه بمعنى فربهى است و شايد مقصود اين باشد كه سبب فربه بودن او آنست كه چون اين زن بلغمى مزاج است و اثر اين مزاج كندى فهم است پس از جهت اين مزاج فربه است و ديگر آنكه چون هتاكه بوده است و اين نوع انسان غم و الم بر او اثر نميكند پس بدن او كاهيده نميشود از اين جهت فربه خواهد شد . القصه آن زن در عوض نيزه تكيه به نى كرده باشد و چادر سرخ خود را بعوض پرچم علم بر سر آن نى بسته باشد و سر سپاهيان اراذل و پر غوغا واقع شده و لشكرهاى فرو مايه و اوباش را بقصر مأمون و منازل سران سپاه و مقربان او براند پس من ببالاى بام رفتم و نديدم مگر نفوسى كه بسبب چوب دستى بحركت آمده و سرهائى كه بسنگ شكسته و مأمون را ديدم كه زره پوشيده و از قصر شاهجهان ظاهر شده روى بفرار نهاد و من چيزى نفهميدم بغير از آنكه ديدم شاگرد حجامى را كه از بعضى از بامهاى بلند خشت سنگينى انداخت آن خشت بر سر مأمون آمد و سر او را شكست و مغز سرش افتاد بعضى از كسانى كه مأمون را مىشناختند باندازهء خشت گفت واى بر تو اين امير المؤمنين است سمانه اين صدا را شنيد گفت سكوت كن اى حرامزاده كه امروز روز شناختن مردم و فرو گذاشتن ايشان نيست و روز فرود آوردن مردم بر طبقات خود نيست يعنى روزى نيست كه احترام از كسى داشته شود و اگر اين امير المؤمنين بود مردهاى زنا كار را بر دخترهاى باكره مسلط نميكرد پس مأمون و لشكريان او را ببدتر حالتى بعد از ذلت دادن و خفت دادن از شهر بيرون كردند .
« باب چهل و دوم » « در ذكر اشعارى كه آن جناب انشا نموده از براى مأمون در حلم و سكوت از جاهل و ترك عتاب بصديق و در محبتورزيدن و جذب كردن دشمن تا اينكه صديق شفيق شود و در پوشانيدن سر »

414

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 414
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست