responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 407


در راهها و كوچه هاى مدينه و غير آنها از من حاجتها ميخواستند و من حاجتهاى آنها را بر مىآوردم پس آنها نسبت بمن مثل اعمام از براى من ميشدند يعنى مثل خويشان با من محبت پيدا ميكردند و نوشته هاى من در همه شهرها نافذ بود و نعمتى را كه خداوند بمن عطا فرموده است تو چيزى بر آن زياد نكرده اى مأمون عرض كرد من بعهد خود وفا ميكنم يعنى از تو خواهش نميكنم كه تصرف در امر خلافت كنى . مروى است كه فضل بن سهل با هشام ابراهيم آهنگ خدمت حضرت رضا ( ع ) كردند پس فضل بآن جناب عرض كرد يا ابن رسول الله من در پنهانى آمده‌ام مجلس را از براى من خلوت كنى پس از آن عهد نامهء بيرون آورد كه در آن نوشته بود عقيق و طلاق و نذرى كه كفارهء در خلف آن نبود و بآن جناب عرض كردند يا ابن رسول الله نزد تو آمديم كه سخن حق و صدق گوئيم و ميدانيم كه خلافت و امارت خلافت و امارت شما است و حق حق شما است و آنچه بر زبان جارى ميسازيم با ضمير و قلب ما مطابق است و اگر نه اين قسم باشد مملوكهاى ما آزاد باشند و زنهاى ما طلاق داده باشند و سى حج با پاى پياده بر من واجب باشد رأى ما بر اين قرار گرفته است كه مأمون را بقتل آوريم و امر را از براى تو خالص كنيم تا حق بتو برگردد حضرت رضا ( ع ) از ايشان نشنيد و آنها را دشنام داد و بر آنها لعنت كرد و بآنها فرمود كه شما كفران نعمت كرديد پس از براى شما سلامتى نباشد و از براى من سلامتى نباشد اگر بآنچه گفتيد راضى باشم پس چون كه فضل با هشام اين مطلب را از آن جناب شنيدند دانستند كه خطا كردند و بآن حضرت عرض كردند كه ما خواستيم ترا تجربه كنيم حضرت رضا ( ع ) بآنها فرمود دروغ ميگوئيد دلهاى شما با آنچه بمن خبر داديد مطابق است و اين گفتگو از روى اعتقاد نموديد و آگاه باشيد كه شما مرا نخواهيد يافت كه متابعت كنم شما را در آنچه اراده كرديد پس چون آهنگ مأمون كردند و بر او داخل شدند گفتند يا امير المؤمنين ما در نزد حضرت رضا رفتيم و او را تجربه كرديم و خواستيم كه واقف شويم بر ضمير او نسبت بتو و ما چنين گفتيم و او چنان گفت مأمون گفت خوب كرديد كه واقف شديد و چون از نزد مأمون بيرون رفتند حضرت رضا ( ع ) قصد ملاقات مأمون كرد و بيامد و مجلس را خلوت كردند و او را اعلام كرد بآنچه آن دو نفر گفتند و او را امر كرد كه خودش را از آن دو نفر حفظ كند و چون مأمون اين مطلب را از آن بزرگوار شنيد دانست كه حضرت رضا ( ع ) صادق است يعنى قصد آنها را فهميد .
« باب چهلم » « در ذكر طلب باران نمودن آن جناب از براى مأمون و قدرتهائى كه از حقتعالى ظهور » « و بروز يافت در استجابت دعاى آن بزرگوار و هلاك كردن كسانى را كه منكر شدند » « دلالت آن جناب را در اين روز » از حضرت عسگرى حسن بن على از پدر بزرگوارش على بن محمد از پدر بزرگوارش محمد

407

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 407
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست