responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 388


فضل بن سهل بذو الرياستين بر بدى ساعت متنبه شده و از عزم خود برگشته است چه او علم نجوم را نيكو ميدانست بخدا سوگند كه من بر جان خود ترسيدم و سوار شدم و نزد ذو الرياستين رفتم و باو گفتم آيا در ميان آسمان ستارهء سعدتر از مشترى مىيابى گفت نه گفتم آيا در ستارگان حالتى سعدتر از بودن آنها در شرف خود مىيابى گفت نه گفتم پس عزم خود را جزم كن بر آن راى كه داشتى در عقد عهد و حال اينكه ستارهء سعد فلك يعنى مشترى در سعد ترين حالات خود است يعنى در شرف است كه در برج سرطان باشد ذو الرياستين بر عزم خود باقى ماند و امر را گذارند و من از ترس مأمون نميدانستم كه من از اهل دنيا خواهم بود يعنى كشته نميشوم تا اينكه اين عهد بسته شد پس آن وقت دانستم كه مرا نميكشند و از اهل دنيا خواهم بود . از احمد بن محمد بن فرات و حسين بن على باقطائى مروى است كه گفتند ابراهيم بن عباس رفيق و صديق بود و با اسحق بن ابراهيم برادر زيدان كاتب معروف بزمين گير ابراهيم در هنگام مراجعت از خراسان اشعارى كه در مدايح حضرت رضا ( ع ) گفته بود از براى اسحق نسخه كرد و قدرى از آن نسخه در نزد اسحق بود تا اينكه ابراهيم بن عباس وزير ديوانخانه اموال متوكل عليه اللعنه شد و در آن وقت اسحق برادر زيدان كاتب در عمل ديوانى مدخليتى داشت و مقدارى از ضياع سلطانى در دست او بود و ليكن چون جدائى و كدورتى ميان ابراهيم بن عباس و او ظاهر شده بود ابراهيم او را از ضياع كه در دست او بود عزل نمود و از او مطالبه مالى كرد و بر او سخت گرفت اسحق بعضى از معتمدين خود را طلبيد و گفت برو نزد ابراهيم بن عباس و او را اعلام كن از اشعارى كه در مدح حضرت رضا ( ع ) گفته است تمام آنها در نزد من است بعضى از آنها خط او است و بعضى بغير خط او و اگر از مطالبهء اين مال دست برندارد اين اشعار را نزد متوكل ميفرستم آن مرد نزد ابراهيم رفته پيغام اسحق را بوى داد چون اين خبر را شنيد دنيا از براى او تنگ شد و از شدت اندوه مشرف بر هلاكت شد و آن مال را از اسحق مطالبه نكرد و اسحق را ملاقات كرد و هر يك از اينها با يك ديگر قسم خوردند كه اظهار اين مطلب نشود و اشعار را از اسحق گرفت و محمد بن يحيى الصولى گويد كه يحيى بن على منجم بمن گفت كه من در ميان اين دو نفر پيغام ميبردم تا اينكه ابراهيم بن عباس اشعار را از اسحق گرفت و سوزانيد . صولى گويد كه احمد بن ملحان از براى من حديث كرد كه ابراهيم بن عباس را دو پسر ميبود اسم آنها حسن و حسين كنيت آنها ابى محمد و ابى عبد اللَّه بود چون متوكل والى شد ولد بزرگتر را اسحق نام نهاد و كنيت آن را ابو محمد قرار داد و ولد كوچكتر را بعباس موسوم ساخت و كنيت او را أبو الفضل قرار داد بجهت خوف از متوكل چه او دشمن اولاد فاطمهء بود لعنه الله .

388

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 388
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست