نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 31
و ناصر منست و شاهد و گواهست در خلق من يعنى بر آنها حجت است و امين است بر وحى من و از او بيرون آورم كسيرا كه خواننده است مردم را براه رضاى من و نگهبانست علم مرا و او حسن است پس ازو بسرحد كمال رسانم او را بفرزند او كه رحمت تمام عالميان است و با او است كمال موسى و بهاء عيسى و صبر ايوب و بزودى ذليل شوند در زمان او الياء من و هديه برند سرهاى ايشان را مثل آنكه سرهاى ترك و ديلم را جدا كنند و بكشند آنها را و بسوزانند و هميشه خائف و با رعب و ترس باشند زمين از خونهاى ايشان رنگ شود و صداهاى واى واى در زنان ايشان بلند شود . اينها هستند اولياء من براستى و درستى و باينها خاموش كنم هر فتنهء تاريك ظلمانى را و بآنها برطرف كنم مصائب و بلاها را و بركنم بيخ و بن مكرها و خيانتها را و بر اين طايفه باد محبتها و رحمت از جانب پروردگار ايشان و اينها هدايتشدگانند . عبد الرحمن بن سالم گويد كه ابو بصير گفت كه اگر نشنوى در روزگار مگر اين يك حديث را كفايت ميكند ترا پس محافظت كن اين حديث را مگر از اهل آن اسحق بن عمار از ابى عبد الله حضرت صادق ( ع ) روايت كرده كه آن جناب فرمود اى اسحق آيا بشارت ندهم ترا عرض كردم بلى فداى وجودت يا ابن رسول الله فرمود صحيفهء يافتم بخط أمير المؤمنين ( ع ) كه پيغمبر خدا املاء فرموده بود * ( بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) * اين نوشته ايست از خداوند عزيز عليم و مثل اين حديث در آن مذكور بود مگر آنكه اسحق در آخر حديث اين مطلب را افزوده بود كه پس از آن حضرت صادق ( ع ) فرمود اى اسحق اينست دين ملائكه و پيغمبران پس محافظت كن آن را از غير اهلش خداوند ترا محافظت كند و امر ترا اصلاح آورد پس از آن فرمود هر كس متدين شد باين حديث ايمن است از عقاب خداوند عز و جل . عبد العظيم بن عبد الله الحسنى از جد خود على بن حسن بن زيد بن حسن بن على بن ابى طالب ( ع ) روايت كرده كه فرمود عبد الله بن محمد بن جعفر از پدر خود و او از جد خود روايت كرده كه محمد بن على الباقر اولاد خود را جمع كرد و عم ايشان زيد بن على ( ع ) در ميان ايشان بود پس از آن نوشتهء بيرون آورد از براى ايشان بخط على ( ع ) و املاء پيغمبر ( ص ) كه در آن نوشته شده بود اين نوشته ايست از خداوند عزيز عليم و حديث لوح مذكور در آن نوشته بود تا آنجا كه فرموده و اينها هدايتشدگانند پس از آن عبد الله بن موسى در آخر گفت كه عبد العظيم گفته عجب است تمام عجب از براى محمد بن جعفر و خروج او و حال آنكه اين حديث را از پدر بزرگوارش شنيده بود و حكايت ميكرد پس از آن گفت اين حديث سر خداوند است و دين او و دين ملائكه او است پس محفوظ دار اين حديث را مگر از اهل آن و اولياء خداوند جابر جعفى از محمد بن على الباقر ( ع ) روايت كرده و آن جناب از جابر بن عبد الله انصارى روايت فرموده كه گفت داخل شدم بر فاطمه دختر رسول خدا ( ص ) در حالتى كه پيش روى او لوحى بود كه نزديك بود از روشنائى چشمها را كور كند و در آن لوح دوازده اسم ثبت بود سه اسم در ظاهر آن و سه اسم در باطن و سه اسم در آخر آن و سه اسم در طرف آن پس چون كه شمردم دوازده اسم بود عرض كردم
31
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 31