responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 193


حكيم على الاطلاق خداوند رحمان است و لكن ابو مالك بزرگى است كه بر همگنان خود فائق و سرورى دارد و طبيعتهاى او تماما حسنه و از رذايل و بد خلقى مبرا است و شيرين است ثنا و مدح او و شايسته است هر گاه او را بزرگ و مولا ميدانى بزرگ دانسته كسى را كه لازم الاطاعه است و هر گاه امرى بدان موكول گردانى از عهده كفايت آن برميآيد چون معروف اين اشعار را انشاء فرمود آن جناب دست خود را بر دو شانهء زيد گذاشت و فرمود يا ابا الحسن اينها صفت تست . و از عبد الله بن سيابه مروى است كه گفت ما هفت نفر بوديم بيرون رفتيم از كوفه تا اينكه در مدينه وارد شديم و خدمت حضرت ابى عبد الله صادق آل محمد رسيديم فرمود آيا خبرى از عم بزرگوار من زيد داريد ما عرض كرديم آن جناب خروج كرده است يا خروج خواهد نمود فرمود اگر از او خبر يافتيد بمن بگوئيد ما چند روزى مكث كرديم در مدينه قاصدى از براى بسام صيرفى آمد و نامهء داشت و در آن نامه نوشته بود اما بعد از روز چهارشنبه غره ماه صفر زيد خروج كرد و روز چهارشنبه و پنجشنبه را در خروج خود مكثى نمود و استمرارى يافت اما روز جمعه او را شهيد كردند و فلان و فلان هم كشته شد ما اين خبر را بسمع همايون حضرت صادق ( ع ) رسانيديم و نامه بخدمت او داديم آن جناب نامه را خواند و چون بر مضمون آن اطلاع يافت گريهء كرد و فرمود * ( إِنَّا لِلَّه وَإِنَّا إِلَيْه راجِعُونَ ) * من در نزد خالق اكبر در صف محشر طلب مزد و ثواب از براى عم خود ميكنم چه خوب عمى بود و مردى بود كه در دنيا و آخرت از براى ما منفعت داشته و دارد و دو مرتبه فرمود بخدا قسم كه عم من شهيد وفات يافت مثل شهدائى كه با رسول خدا و على و حسن و حسين شهادت يافتند صلوات الله عليهم . و از فضيل بن يسار مروى است كه گفت صبح روزى را در نزد زيد بن على ( ع ) رفتم كه در آن روز در كوفه خروج كرده بود و لذا شنيدم كه ميفرمود كيست كسى كه مرا اعانت كند از شما بر قتال و جهاد كردن با اهل شام كه در گذرگاههاى رودى وارد شده‌اند كه ميان عراق عرب و عجم است قسم بحق آن كسى كه محمد ( ص ) را بپيغمبرى مبعوث گردانيده كه احدى از شما اعانت و يارى نميكند مرا مگر آنكه در روز قيامت باذن خدا دست او را بگيرم و او را داخل بهشت كنم پس از آنكه او را بقتل رسانيدند حيوانى كرايه كردم و رو بمدينه آمدم چون بمدينه رسيدم رفتم بخدمت حضرت ابى عبد اللَّه و در نزد خود اين خيال ميكردم كه اگر آن جناب را از اين واسطه آگاه كنم البته جزع خواهد كرد و چون داخل بر آن جناب شدم فرمود چه كردند بزيد عم من گريه گلويم را گرفت فرمود او را كشتند عرض كردم بلى بخدا او را كشتند فرمود او را بدار كشيدند عرض كردم بلى بخدا قسم كه او را بدار كشيدند فضيل گويد كه آن جناب شروع كرد بگريه كردن

193

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 193
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست