responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 187


چهار قسم است پيغمبران بر پشت بخوابند و چشم و دل آنها خواب نرود و منتظر وحى پروردگار باشد و مؤمن بر پهلوى راست رو بقبله بخوابد و پادشاهان و فرزندان آنها بر پهلوى چپ بخوابند تا آنچه خورده‌اند بر آنها گوارا باشد چه غرض آنها لذت يافتن از خوردنى باشد و بر طرف چپ خوابيدن گوارائى و لذت طعام جلوه دهد شيطان و تابعان او و هر ديوانه و صاحب آفت بر روى بخوابند و بر زمين پهن شوند پس از آن مردى ديگر برخاست و عرض كرد يا امير المؤمنين خبر بده مرا از آنچه سبب است كه ما روز چهار شنبه را از براى كارها نيكو ندانيم و آن را بفال بد گرفتيم و آن روز را از براى شغلهاى سنگينى دانيم و نحس شمريم و كدام چهار شنبه بود كه واقعه در آن رو داده كه باعث تطير و تشؤم شده است حضرت فرمود چهارشنبه آخر ماه است كه آن را محاق گويند و در آن روز بود كه قابيل هابيل برادر خود را كشت و روز چهار شنبه بود كه نمروديان ابراهيم را در آتش افكندند و روز چهار شنبه بود كه او را در منجنيق گذاشتند و روز چهار شنبه بود كه حقتعالى فرعون را بدريا غرق كرد و روز چهارشنبه بود كه حقتعالى قوم لوط را وارونه كرد و روز چهارشنبه بود كه حقتعالى بادى كه حامل ابر نبود بر قوم عاد فرستاد و جميع آنها را چون استخوان پوسيده ريزه ريزه كرد و روز چهارشنبه بود كه باغ كسانى كه ميوهء باغ را از فقراء و مساكين منع كردند مثل تل ريگى شد كه هيچ ميوهء در آن نباشد « مترجم گويد » كه مروى است كه در دو فرسنگ صنعا از ولايت يمن مردى صالح را باغى بود و آن را ضروان خواندندى و در روز ميوه چيدن درويشان و فقرا را بخواندى و ده يك حاصل آن باغ را بآنها قسمت كردى چون آن مرد بمرد وى را سه پسر بود و آن باغ بپسران بميراث رسيد گفتند اگر ما چنين كنيم كه پدر ما ميكرد امر معيشت بر ما تنگ شود و درويشان بعادت هميشه در وقت محصول باغ بيامدند ايشان گفتند كه هنوز وقت چيدن ميوه نشده است پس چون شب رسيد اتفاق كردند كه پنهان از فقرا ميوه را بچينند و بدين سوگند خوردند چنانچه حقتعالى ميفرمايد * ( إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ ) * پس چون بخواب رفتند آتش از آسمان فرود آمد و آن باغ را در هم پيچيد و ميوه ها را بسوخت و درختان را خشك گردانيد * ( فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ ) * پس آن باغ چون تل ريگ شد چون پسران از خواب بيدار شدند از اين حال غافل بودند در صبح آن شب بيكديگر گفتند بيائيد برويم ميوهء باغ را بچينيم و باتفاق داسها برداشته از خانه بيرون آمدند متوجه باغ شدند * ( وَهُمْ يَتَخافَتُونَ ) * و آهسته بيكديگر تكلم ميكردند از ترس اينكه فقرا از حال ايشان آگاه شوند و ميگفتند كه * ( لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ ) * بايد امروز در اين باغ فقيرى بر شما داخل نشود تا از اين ميوه بهره و نصيبى ببرد * ( فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ ) *

187

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 187
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست