responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 119


ميكند از چيزى بچيز ديگر يعنى از حالى بحالى آيا احتياج دارد بچيزى . حضرت فرمود اى عمران خبر ميدهم ترا و ليكن تعقل كن در اين جوابى كه بتو ميدهم زيرا كه اين سؤال مشكلتر چيزى است كه بر مخلوقين وارد مىشود در مسائل آنها و نميفهمد آن را كسى كه عقل او متفاوت باشد يعنى حواس او جمع نباشد و كسى كه او را نادانى فرو گرفته باشد و ليكن صاحبان عقل كه انصاف داشته باشند از فهم آن عاجز نباشند اما اول سؤالهاى تو پس اگر حقتعالى آفريده باشد آنچه را كه آفريده است بجهت احتياج آن هر آينه برسد گوينده را كه بگويد از كتم عدم بوجود مىآورد بجهت احتياج بآن و هميشه وجود او ثابت و برقرار بوده نه در ميان چيزى بوده و نه استناد بچيزى نموده اما مخلوق بعضى از آنها بعضى ديگر را نگاهدارى كنند و بعضى از آنها داخل بعضى مخلوق شوند و بعضى از آنها از بعضى ديگر خارج شوند و ليكن خداوند مقدس و بزرگست و بقدرى خود مخلوق را نگاهدارى ميكند و در چيزى داخل نشود و از چيزى بيرون نيايد و بر او گران نباشد حفظ آن و عجز ندارد از نگاهدارى آن واحدى كيفيت آن را نداند مگر حقتعالى و كسى كه حقتعالى او را مطلع ساخته باشد از پيغمبران او و اهل سر او و كسانى كه حافظ امر او باشند و نگهبانان امر او كه بشريعت او قائم باشند و امر حقتعالى مثل يك چشم بهم زدن يا نزديكتر باشد پس چون چيزى خواهد خطاب مستطاب نمايد بلفظ كن پس في الفور بمشية و ارادهء او بوجود آيد و چيزى از خلق او نزديكتر باو از چيزى نباشد و نه چيزى دورتر باو از چيزى باشد آيا فهميدى اى عمران .
عرض كرد بلى اى سيد من فهميدم شهادت ميدهم كه خداوند من بر اين نوع است كه تو وصف نمودى و او را يگانه ثابت نمودى و شهادت ميدهم كه محمد ( ص ) بندهء خاص او است و مبعوث شده است بدين حق و براستى و درستى پس از آن بسجده افتاد روى بقبله و مسلمان شد .
حسن بن محمد النوفلى گويد كه چون متكلمين نظر بكلام عمران صابى نمودند و حال اينكه مرد جدلى بود كه هرگز كسى در سخنورى او سبقت ننموده بود نزديك حضرت رضا ( ع ) نيامدند و چيزى از او سؤال نكردند و چون شام شد مأمون با حضرت رضا ( ع ) برخاستند و داخل خانه شدند و مردم متفرق شدند و من با جماعتى از اصحاب بودم كه ناگاه محمد بن جعفر فرستاد و مرا احضار نمود من نزد او حاضر شدم گفت اى نوفلى ديدى گفتگوى رفيق خود را بخدا سوگند كه من چنين گمانى در حق على بن موسى الرضا نميبردم كه هرگز تفكر نموده باشد در هيچ يك از اين مطالب كه امروز بيان فرمود و عارف نبوديم كه در مدينه تكلم كرده باشد و اصحاب كلام نزد او اجتماع يافته باشند من گفتم كه حاجيان نزد او مىآمدند و از مسائل حلال و حرام خود ميپرسيدند و او جواب آنها را ميداد و بسا بود كه نزد او مىآمدند و با او محاجه ميكردند محمد بن جعفر گفت :

119

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 119
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست