نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 763
مأمون عرضه داشت : اى فرزند رسول خدا چاره اى براى شما نيست از اين كه اين امر را قبول نمايى . امام عليه السّلام فرمودند : ابدا اطاعت تو نخواهم كرد و اين كار را نمىنمايم ، پيوسته مأمون جدّ و جهد مىكرد و روزگارى را در اين امر به امام عليه السّلام اصرار نمود تا از قبول حضرت مأيوس شد ، سپس به امام عرض كرد : اگر خلافت را قبول نمىكنى و بيعت مرا دوست ندارى پس وليعهد من باش تا بعد از من خلافت از آن شما باشد . امام رضا عليه السّلام فرمودند : به خدا سوگند پدرم از آباء گرامش از امير المؤمنين عليهم السلام از رسول خدا صلَّى الله عليه و آله نقل فرمود كه من پيش از تو در حالى كه با سمّ و مظلومانه كشته شدهام از دنيا خواهم رفت و تمام فرشتگان آسمان و زمين بر من گريه مىكنند و در زمين غربت در جنب هارون الرّشيد دفن خواهم شد . مأمون گريست و سپس عرض كرد : اى فرزند رسول خدا ، چه كسى تو را خواهد كشت يا چه كسى قدرت و بدى به تو را دارد در حالى كه من زنده هستم ؟ ! حضرت رضا عليه السّلام فرمودند : اگر بخواهم بگويم چه كسى مرا خواهد كشت البته خواهم گفت . مأمون عرضه داشت : اى فرزند رسول خدا با اين كلام مىخواهى امر خلافت را از خود دفع كرده تا مردم بگويند كه تو در دنيا زاهد هستى . حضرت رضا فرمودند : به خدا قسم از زمانى كه حقّ تعالى مرا آفريده تا به حال دروغ نگفته و در دنيا به خاطر دنيا زهد نورزيدهام و من مىدانم كه قصد تو چيست . مأمون عرضه داشت : چه قصد دارم ؟ حضرت فرمود : اگر راست بگويم در امانم ؟ مأمون عرض كرد : در امان هستى . امام عليه السّلام فرمودند : مقصود تو از اين كار آن است كه مردم بگويند : على بن موسى الرّضا در دنيا بىرغبت نبود بلكه دنيا رغبتى در او نداشت ، مگر نمىبينيد چگونه ولايت عهدى را به طمع خلافت پذيرفت . مأمون پس از استماع اين سخنان غضبناك شد و گفت : هميشه تو با آنچه من از آن كراهت دارم با من برخورد مىنمايى و از قدرت من در امان مىباشى ، به خدا قسم اگر ولايت عهدى را قبول كردى كه هيچ و الَّا تو را بر آن اجبار مىكنم و در اين صورت اگر خواسته مرا بجا آورى كه به تو كارى ندارم و الَّا گردنت را خواهم زد . امام عليه السّلام فرمودند : خدا مرا از اين كه خود را به هلاكت اندازم نهى فرموده حال كه
763
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 763