نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 683
حديث ( 1 ) پدرم رحمة الله عليه فرمود : سعد بن عبد الله ، از احمد بن ابى عبد الله ، از ابن فضّال ، از ثعلبه ، از عمر بن ابى نضر ، از سدير نقل كرده كه گفت : من و دو فرزندم در حضور ابو جعفر عليه السّلام بوديم ، حضرت فرمودند : اى سدير امرى را كه بر آن هستى و اعتقاد به آن دارى براى ما بيان كن تا اگر در آن اغراق مىنمايى تو را از آن بازداشته و در صورتى كه نسبت به آن تقصير مىكنى ارشادت كنيم . سدير مىگويد : رفتم كه سخن بگويم ، امام عليه السّلام فرمودند : خوددارى كن تا تو را كفايت كنم ، علمى كه رسول خدا صلَّى الله عليه و آله نزد على عليه السّلام نهاد اگر كسى آن را بداند و به آن آگاه باشد مؤمن بوده و در صورتى كه انكارش كند كافر است ، سپس بعد از على عليه السّلام امام حسن عليه السّلام است . عرض كردم : چگونه او در منزله و مقام على عليه السّلام باشد و حال آن كه امر ولايت و خلافت را به معاويه واگذار كرد ؟ حضرت فرمودند : ساكت باش آن حضرت به آنچه نمود داناتر و آگاه تر بود اگر آن جناب چنين نمىكرد امر بزرگى رخ مىداد . حديث ( 2 ) على بن احمد بن محمّد رحمة الله عليه از محمّد بن موسى بن داود دقّاق از حسن بن احمد بن ليث از محمّد بن حميد ، از يحيى بن ابى بكر از ابو العلا خفاف ، از ابى سعيد عقيصا [1] نقل كرده كه وى گفت : محضر مبارك حسن بن على بن ابى طالب عرض كردم : اى فرزند رسول خدا براى چه با معاويه مداهنه و صلح نموديد و حال آن كه مىدانستيد حقّ مال شما است نه مال او و نيز مىدانستيد كه معاويه گمراه و ستمگر است ؟ حضرت فرمودند : آيا بعد از پدرم عليه السّلام من حجّت خدا بر مردم و امام ايشان نيستم ؟ عرضه داشتم : چرا ؟ فرمود : آيا مگر من نه آن كسى هستم كه رسول خدا صلَّى الله عليه و آله در باره من و برادرم فرمودند : حسن و حسين دو امام بوده چه قيام كرده و چه بنشينند ؟
[1] - كلمه « عقيصا » با الف مقصوره لقب ابو سعيد بوده و اسمش دينار است ، وى به فرموده ممقانى در رجال امامى ولى مجهول الحال مىباشد .
683
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 683