نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 623
پذيرفته اى زيرا حقّ عزّ و جلّ شهادت به طهارت اين بانو داده و وقتى تو شهادت خدا را ردّ نموده و شهادت غيرش را بپذيرى نزد حقّ تعالى كافر هستى . امام صادق عليه السّلام فرمودند : مردم گريسته و متفرّق شده و محزون گشتند ، وقتى ابو بكر به منزلش بازگشت شخصى را نزد عمر فرستاد و پيغام داد : واى بر تو اى پسر خطَّاب ، ديدى على با ما چه كرد به خدا سوگند اگر يك جلسه ديگر با ما چنين برخوردى داشته باشد خلافت را از ما مىگيرد و تا وقتى كه او حيات دارد آب خوش از گلوى ما پائين نمىرود . عمر گفت : كسى غير از خالد بن وليد او را نمىتواند كفايت كند ، پس دنبال خالد فرستاده او را خواستند ، ابو بكر به او گفت : مىخواهيم تو را براى امر خطير و بزرگى مأمور سازيم . خالد گفت : هر كارى كه مىخواهى به من واگذار اگر چه كشتن على باشد . ابو بكر گفت : اتّفاقا اين كار كشتن على است . خالد گفت : مرا به طرف او بفرست فرمانبردارم با شمشير گردنش را خواهم زد . اسماء بنت عميس كه والده ماجده محمّد بن ابى بكر بود خادمه خود را خواست و به او گفت خدمت بانوى دو عالم فاطمه سلام الله عليها مىروى سلام محضر مباركش عرض مىكنى و وقتى از درب داخل شدى اين آيه را بخوان : * ( إِنَّ الْمَلأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ ، فَاخْرُجْ ، إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ ) * ( رجال در باره تو شور مىكنند كه به قتلت برسانند بزودى از شهر بگريز و بدان كه من در باره تو نصيحت مىكنم ) اگر متوجّه شد كه هيچ و الَّا بار ديگر آن را تكرار كن . خادمه محضر بانوى اسلام سلام الله عليها رسيد و عرض كرد : خانم من عرضه مىدارد : اى دختر رسول خدا چطور هستيد و سپس آيه را خواند و هنگامى كه خواست خارج شود دوباره آيه را خواند . امير المؤمنين عليه السّلام به آن خادمه فرمودند : از من به خانم خود سلام برسان و به او بگو خداى عزّ و جلّ بين ايشان و مقاصدشان مانع مىشود ان شاء الله . بارى خالد بن وليد در جنب امير المؤمنين عليه السّلام ايستاد و وقتى خواست آن حضرت را تسليم كند ، حضرت تسليمش نشد ، ابو بكر گفت : اى خالد آنچه را به تو امر كرده بودم انجام مده و سپس به امير المؤمنين سلام نمود امير المؤمنين عليه السّلام به خالد فرمود : امرى كه تو را به آن مأمور ساخت و سپس پيش از تسليم نمودن تو را از آن نهى كرد چيست ؟
623
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 623