نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 603
ابى عبد الله كوفى ، گفت : حديث كرد ما را موسى بن عمران نخعى ، از عمويش حسين بن يزيد ، از حسن بن على بن ابى حمزه ، از پدرش ، گفت : از امام صادق عليه السّلام پرسيدم : به چه علَّت فاطمه عليها السّلام در شب دفن شد و در روز دفن نشد ؟ گفت : چون او وصيّت كرده بود كه مردانى ( يا آن دو مرد ) به او نماز نگذارند . حديث ( 2 ) حديث كرد ما را على بن احمد ، گفت : حديث كرد ما را ابو العباس احمد بن محمّد بن يحيى از عمرو بن مقدام و زياد بن عبد الله ، گفتند : مردى خدمت امام صادق عليه السّلام آمد و به او گفت : خدا رحمت كند ، آيا مىشود جنازه را در نور آتش تشييع كرد و يا با آتش و قنديل و يا چيز ديگرى كه روشنايى مىدهد ، همراه جنازه رفت ؟ گفت : رنگ امام صادق عليه السّلام از اين سخن دگرگون شد و مرتّب نشست ، و سپس گفت : شقيّى از اشقيا به نزد فاطمه دختر پيامبر خدا صلَّى الله عليه و آله آمد و به او گفت : آيا مىدانى كه على عليه السّلام از دختر ابو جهل خواستگارى كرده است ؟ فاطمه گفت : حقيقت را مىگويى ؟ آن مرد سه بار گفت : آنچه مىگويم حقيقت است . پس غيرت فاطمه تحريك شد به طورى كه نتوانست مالك احساسات خود شود و اين بدان جهت بود كه خداوند براى زنان غيرت و براى مردان جهاد را نوشته است و براى زنانى كه خويشتن دارى و صبر كنند پاداش كسى را كه نگهبان مرزها و مهاجر در راه خدا باشد نوشته است . گفت : اندوه فاطمه از اين جريان بيشتر شد و او در انديشه بود ، تا اينكه شب شد و او شبانه حسن را در شانهء راست و حسين را در شانهء چپ خود قرار داد و دست چپ ام كلثوم را به دست خود گرفت و به خانهء پدرش رفت ، و پس على عليه السّلام آمد و وارد خانه شد و فاطمه عليها السّلام را نديد و از اين جهت به شدّت اندوهگين شد و بر او گران آمد ، در حالى كه نمىدانست كه قضيّه از چه قرار است . او از اينكه فاطمه را از خانه پدرش صدا بزند ، خجالت مىكشيد ، پس به مسجد در آمد و به تعدادى كه خدا مىخواست نماز خواند و پس از آن مقدارى از ريگهاى مسجد را جمع كرد و بر آن تكيه داد . چون پيامبر اندوه فاطمه را ديد قدرى آب به او داد ، سپس لباسش را پوشيد و وارد مسجد شد ، او همچنان نماز مىخواند و در حال ركوع و سجود بود و هر گاه كه
603
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 603