ديروز آن حضرت كذب و باطل بوده و من براى خلافت شايسته‌ام ؟ ! عبّاس پس از شنيدن اين كلام ساكت شد .
باب صد و سى و پنجم سرّ اين كه بعضى از ائمّه عليهم السّلام با شمشير خروج نموده و برخى از آنها ملازم منزل بوده و ساكت نشستند ، پاره اى از آنها امر خود را اظهار كرده و تنى از ايشان امر را مخفى نموده ، جماعتى از ايشان به نشر علوم پرداخته و تعدادى از آنها علم را منتشر ننمودند حديث ( 1 ) پدرم رحمة الله عليه فرمود : عبد الله بن جعفر حميرى از ابو القاسم هاشمى ، از عبيد بن قيس انصارى ، از حسن بن سماعه ، از حضرت ابى عبد الله عليه السّلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند : جبرئيل عليه السّلام به رسول خدا صلَّى الله عليه و آله نازل شد و صفحه و ورقى را از آسمان با خود آورد كه نه قبلا و نه بعدا مشابه آن نازل نگرديد ، در آن صفحه مهرهايى از طلا بود ، جبرئيل به رسول خدا صلَّى الله عليه و آله عرض كرد : اى محمّد اين وصيّت تو است به نجيب و برگزيده از اهلت .
حضرت فرمود : اى جبرئيل نجيب از اهل من كيست ؟
عرضه داشت : على بن ابى طالب ، به او امر كن پس از آن كه رحلت و وفات نموديد مهر اين صفحه را بشكند و به آنچه در آن نوشته عمل نمايد .
پس از رحلت رسول خدا صلَّى الله عليه و آله على عليه السّلام مهر از نامه برداشت و به آنچه در آن نوشته بود عمل نمود و سپس هنگام رحلت آن را به حسن بن على عليهما السّلام داد ، آن جناب مهر بعدى را شكست و به آنچه در آن نوشته بود عمل كرد و در وقت وفات ورقه را به حسين بن على عليهما السّلام داد ، آن حضرت مهر بعدى را برداشت در نامه نوشته بود : قوم و خويشانت را با خود به سمت شهادت ببر و خود را قربانى خدا كن ، حضرت به آنچه در آن بود عمل فرمود و سپس در وقت ارتحال از اين عالم ورقه را به امام بعدى مسترد فرمود ، آن حضرت مهر بعدى را شكست در آن نوشته بود خاموش و ساكت و ملازم منزل باش و پروردگارت را عبادت كن تا زمان رحلت فرا رسد سپس آن حضرت ورقه را به امام بعد از خود سپرد آن حضرت نيز مهر از آن برداشت در صفحه نوشته بود :

563