قاطر رسول خدا را با زين و لجامش بياور ، بلال آنها را حاضر كرد ، سپس حضرت فرمودند : يا على بپاخيز و اين مواريث را در حضور و شهادت حاضرين در اين خانه از مهاجرين و انصار قبض كن تا پس از من كسى با تو نزاع نكند .
راوى گفت : على عليه السّلام بپاخاست و تمام آنها را به منزل خود برد و سپس برگشت .
حديث ( 3 ) محمّد بن على ماجيلويه رحمة الله عليه ، از عمويش محمّد بن ابى القاسم ، از احمد بن محمّد بن خالد ، از پدرش ، از ابى اسماعيل ابراهيم بن اسحاق ازدى ، از پدرش ، از ابى خالد عمرو بن خالد واسطى از زيد بن على عليه السّلام ، وى مىگويد :
هنگامى كه وفات و رحلت رسول خدا صلَّى الله عليه و آله فرا رسيد به عبّاس فرمودند : آيا وصايت مرا پذيرفته و دين مرا اداء كرده و به آنچه وعده داده و وصيّت كرده‌ام عمل مىكنى ؟
عبّاس عرض كرد : من مردى مسن و صاحب عيال بوده و مالى ندارم .
پيامبر اكرم صلَّى الله عليه و آله سه مرتبه خواسته خود را تكرار كرده و هر بار عبّاس آن را ردّ كرد و نپذيرفت ، در آخر رسول خدا صلَّى الله عليه و آله فرمودند : مواريث را البته به كسى اعطاء مىكنم كه به حقّ آن را دريافت كرده و آنچه تو مىگويى را نخواهد گفت ، سپس فرمود : يا على آيا تو وصايت مرا پذيرفته و دين مرا اداء كرده و به آنچه وعده داده و وصيّت كرده‌ام عمل مىكنى ؟
راوى مىگويد : گريه راه گلوى امير المؤمنين على عليه السّلام را گرفته بود لذا نتوانست جواب دهد ، پيامبر صلَّى الله عليه و آله دوباره سؤالشان را اعاده نمودند ، على عليه السّلام جواب دادند :
آرى يا رسول الله .
پيامبر فرمودند : بلال ، زره رسول خدا را بياور ، بلال آورد ، سپس حضرت فرمودند : بلال ، شمشير رسول خدا را بياور ، بلال آورد ، پس از آن حضرت فرمودند :
بلال پرچم رسول خدا را بياور ، بلال آورد ، تا اين كه دستمالى را كه در جنگ به شكم مبارك مىبستند مطالبه فرمود و بلال آن را نيز آورد ، سپس فرمود : بلال قاطر رسول خدا را با زين و افسارش بياور ، بلال آورد ، سپس به على عليه السّلام فرمودند : يا على بلند شو و در حضور مهاجرين و انصارى كه اين جا شاهد هستند اينها را بردار تا پس از من احدى با تو راجع به آنها نزاع نكند .
راوى مىگويد : على عليه السّلام ايستاد و آنها را بار كرد و به منزل برد و سپس به محضر رسول خدا عليه السّلام مراجعت فرمود .

555