نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 461
درب خانه خدا را بگشاييم ولى درب باز نشد دانستيم كه اين امر از جانب خدا است ، سپس بعد از گذشت چهار روز در حالى كه امير المؤمنين عليه السّلام در دست آن عليا مخدره بود از بيت خارج شد ، سپس فرمود : من بر تمام زنان پيش از خودم برترم زيرا آسيه دختر مزاحم خداوند را مخفيانه در جايى كه عبادت حقّ جلّ و علا در آن محبوب و مطلوب نبود مگر اضطرارا پرستش مىكرد و مريم دختر عمران درخت خرماى خشك شده را با دست تكاند تا خرماى تازه از آن ريخت و تناول نمود ولى من به داخل بيت الله الحرام وارد شده و از ميوه هاى بهشتى و ارزاق و طعامهاى آن تناول كردم و هنگامى كه خواستم خارج شوم هاتفى مرا صدا زد و گفت : اى فاطمه اين مولود را على نام كن ، پس او على است و حقّ تعالى على اعلى است ، بارى تعالى مىفرمايد : اسم او را از اسم خود مشتقّ كرده و به آداب و روش خود تأديبش نموده و بر مشكلات و غوامض علم خويش واقفش كردم ، او كسى است كه بتهاى در خانه مرا مىشكند ، و او كسى خواهد بود كه بالاى پشت خانهام اذان گفته و مرا تقديس و تمجيد مىنمايد ، پس خوشا به حال كسى كه او را دوست داشته و اطاعتش نمايد و واى بر كسى كه از او سرپيچى نموده و دشمنش دارد و درود خدا بر محمّد و آل پاكش باد . حديث ( 4 ) محمّد بن ابراهيم بن اسحاق طالقانى رضى الله عنه مىگويد : عبد العزيز بن يحيى جلودى از مغيرة بن محمّد از رجاء بن سلمه ، از عمرو بن شمر از جابر جعفى در ضمن حديث طولانى اسامى مبارك امير المؤمنين عليه السّلام در تورات و انجيل و زبور و نزد اهل هند و روم و فارس و ترك و زنگ و نزد كهنه و اهل حبشه و پيش پدر و مادر و دايه و نزد عرب را ذكر نموده سپس هر يك از اسامى را تفسير فرموده و در آخر حديث آمده است : اهل معرفت با هم اختلاف دارند در اين كه چرا امير المؤمنين عليه السّلام به نام على موسوم گرديده ؟ طائفه اى مىگويند : احدى قبلا نه در عرب و نه در عجم به اين نام موسوم نگرديده ، البتّه در عرب بسا كسى مىگفت : پسرم على است ولى اين نه به آن معنا بو كه نام پسرش را على گذارده است بلكه مرادش على از ماده علوّ بود و به عبارت ديگر مقصود از عبارت فوق اين بود كه بگويد پسرم عالى مرتبه و رفيع المنزله است ، بارى نامگذارى به اين نام بعد و در زمان موسوم شدن امير المؤمنين عليه السّلام به آن صورت گرفت .
461
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 461