نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 33
چه نواحى و نرمش و چه مواضع ضخيم و درشت آن چهار نمونه خاك ( خاك سفيد و سرخ و تيره و سياه ) بياورد و سپس فرمانش داد و به آوردن چهار نوع آب ( آب شيرين و شور و تلخ و بد بوى ) بعد از به او امر نمود كه آب را در خاك بريزند آنگاه حقّ تعالى با قدرت كامله اش آب را با خاك در آميخت و آن را گل ساخت و چنان اين دو با هم ممزوج شدند كه نه از خاك چيزى زائد آمد كه آب بخواهد و نه از آب مقدارى ماند كه خاك نياز داشته باشد و گل ساخته شده جثّه آدم بود و قادر متعال هنگام آميختنى آبها و با خاك چنان نمود كه آب شيرين در حلق آن هيكل و آب شور در دو چشمش و آب تلخ در دو گوشش و آب بد بو در بينى او قرار گرفت . و امّا حوّا را از اين رو به اين نام خوانده شده كه منشأ آفرينشش حيوان بوده است [1] . ط : و امّا اينكه به اسب چرا « اجد » گفتهاند ، جهتش آنست كه اوّلين كسى كه روى اسب نشست قابيل بود كه در روز كشتن برادرش هابيل سوار آن شد و اين بيت را انشاء كرد : < شعر > اجد [2] اليوم و ما ترك الناس دما < / شعر > يعنى : مىيابم كه مردم در امروز ، خونى را كه ريختهام ناديده نگرفته و به دنبال من مىآيند و چون هنگام دواندن اسب بيتى را كه با كلمه « اجد » آغاز شده خواند لا جرم به اسب « اجد » گفتهاند و به قاطر به خاطر آن « عد » گفتهاند كه : اوّلين كسى كه بر قاطر نشست حضرت آدم عليه السّلام بود و شرح آن اينست كه : حضرت آدم فرزندى داشت به نام « معد » كه به چهار پايان شوق وافر داشت و پيوسته در معيّت جناب آدم آنها را مىراند و هر گاه قاطر از رفتار مىماند آدم عليه السّلام با صداى بلند مىفرمود : معد آن را بران در نتيجه قاطر با اسم معد الفت و انس پيدا كرد به حدّى كه وقتى اسم معد را مىگفتند قاطر به ذهن مىآمد و بدين ترتيب اين اسم براى آن حيوان گذارده شد و بعدها مردم « ميم » را حذف كردند و به قاطر « عد » اطلاق نمودند .
[1] - شايد مقصود از « حيوان » موجود جاندار باشد كه همان حضرت آدم است چه آن كه مطابق برخى از روايات حوّا از آدم آفريده شده است . [2] - كلمه « اجد » به صيغه متكلم وحده ، فعل مضارع است از مادّه وجدان يعنى مىيابم و بفرموده مرحوم مجلسى ممكنست از مادّه اجاده باشد يعنى نيكو سعى مىكنم و فرار مىنمايم .
33
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 33