نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 215
فرعون گفت : برويد در راه و جاده بايستيد تا مقصودتان را عملى سازم . مردم در راه ازدحام كرده و به انتظار ايستادند ، فرعون از آنها فاصله گرفت و به جايى رفت كه آنها نه او را ديده و نه صدايش را مىشنيدند ، آنگاه كه مطمئن شد از انظار پنهان است صورت بر خاك نهاد و با انگشت سبابه اشاره كرد و به درگاه الهى عرضه داشت : بار خدايا همچون عبد ذليل در درگاه ربّ جليل به سوى تو آمدهام و مىدانم كه احدى بر جارى كردن آب در اين رودخانه غير از تو قادر نمىباشد ، پس از تو درخواست مىكنم آب را در آن جارى فرمايى . عبد الله بن عمر گفت : پس از ناليدن فرعون به درگاه خدا و تقاضا نمودنش آب فراوانى كه قبلا مانندش را كسى نديده بود در رودخانه جارى گشت ، سپس نزد مردم آمد و به آنها گفت : آب رودخانه را براى شما جارى ساختم ، مردم در مقابلش به سجده افتادند ، در اين هنگام جبرئيل به صورت مبدّل نازل شد و گفت : اى سلطان مرا كمك كن تا بر بندهام غالب شوم . فرعون گفت : داستان تو با بنده ات چيست ؟ جبرئيل گفت : با داشتن بندگانى چند ، بنده اى را مالك شده و تمام كليدهاى حجرات را به او سپردهام ، او با من دشمنى كرد و با دشمنانم دوست شد و با دوستانم دشمن . فرعون گفت : بد بنده اى دارى ، اگر من چنين بنده اى داشتم در درياى قلزم [1] غرقش مىكردم . جبرئيل گفت : اى سلطان نوشته اى مشتمل بر اين گفتار مرقوم فرماييد . فرعون صدا زد و كتاب و دوات طلبيد و نوشت : جزاء بنده اى كه با آقايش مخالفت كرده ، دشمنانش را دوست و دوستانش را دشمن دارد فقط اين است كه در درياى قلزم غرق گردد . جبرئيل گفت : اى سلطان اين نامه را مهر و امضاء كنيد . فرعون آن را مهر كرد و سپس نامه را به او سپرد .
[1] - به ضم قاف و زا نام شهرى است ميان مصر و مكّه و درياى قلزم دريايى است بر كنار اين شهر كه به درياى احمر معروف است .
215
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 215