responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 205


جبرئيل نازل شد و به يوسف گفت :
اى يوسف صديق ( يعقوب ) براى تو و به خاطر احترام به تو از مركب پياده شد ، ولى تو پياده نشدى .
سپس جبرئيل به يوسف گفت : دستت را باز كن ، يوسف دست را باز كرد بلافاصله نورى از كف دستش خارج شد ، يوسف پرسيد اين چه بود ؟
جبرئيل اظهار داشت : اين علامت آنست كه از صلب تو پيامبر خارج نمىشود زيرا احترام پدر را رعايت نكردى لذا خداوند متعال عقوبت تو را همين قرار داده است .
حديث ( 2 ) محمّد بن على ماجيلويه ، از محمّد بن يحيى عطَّار ، از حسين بن حسن بن ابان ، از محمّد بن اورمه ، از محمّد بن ابى عمير از هشام بن سالم ، از حضرت ابى عبد الله عليه السّلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند : هنگامى كه جناب يعقوب به طرف مصر روى آورد يوسف به منظور استقبال پدر از شهر خارج گرديد و وقتى پدر را ديد قصد كرد براى او پياده شود ولى نظر به پادشاهى و مقام خويش كه نمود پياده نشد و زمانى كه بر يعقوب سلام داد جبرئيل نازل شد و به او گفت : اى يوسف : خداوند تبارك و تعالى به تو مىفرمايد : از فرود آمدن در مقابل بنده صالح من تو را باز نداشت مگر آن مقام و پادشاهى كه تو دارى ، دستت را بگشا .
يوسف دست گشود ، پس از بين انگشتانش نورى خارج شد .
يوسف پرسيد : اين چه بود ؟
جبرئيل گفت : اين علامت آن است كه از صلب تو هرگز پيامبر خارج نمىشود و جهتش كارى است كه تو نسبت به يعقوب نمودى و در مقابلش پياده نشدى .
باب چهل و هشتم سرّ ازدواج جناب يوسف عليه السّلام با زليخا حديث ( 1 ) پدرم رحمة الله عليه فرمود : سعد بن عبد الله ، از ابراهيم بن هاشم ، از عبد الله بن مغيره ، از كسى كه ذكرش نموده ، از حضرت ابى عبد الله عليه السّلام نقل كرده كه آن جناب فرمودند :
زليخا خواست به ملاقات يوسف رود از اين رو اذن ملاقات گرفت ، به او گفتند :
به خاطر آن عملى كه از تو نسبت به او صادر شد خوش نداريم تو را نزد وى ببريم .

205

نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 205
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست