نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 183
جايى كه زنان شهر آگاه شده و گفتند : همسر عزيز قصد مراوده با غلام خويش را داشته . اين خبر به سمع همسر عزيز رسيد ، پى ايشان فرستاد و از آنها دعوت نمود و طعامى تهيه كرد و مجلسى بياراست ، پس از آن كه زنان به مجلس درآمدند و در آنجا نشستند به هر يك ترنجى و كاردى داد سپس دستور داد كه جناب يوسف وارد مجلس گردد ، چون زنان مصر چشمشان به جمال دل آراى يوسف افتاد زبان به تكبير گشوده و به جاى ترنج دستهاى خود را بريدند و گفتند آنچه را كه گفتند . همسر عزيز خطاب به ايشان كرد و گفت : اين است غلامى كه مرا در محبّتش ملامت مىكرديد . زنان از نزد همسر عزيز رفته و هر كدام به طور پنهانى پس يوسف فرستاده و از او تقاضاى ملاقات كردند جناب يوسف از اين خواهش امتناع ورزيد و به درگاه خدا عرضه داشت : بار خدايا اگر تو حيله اينان را به لطف و عنايت خود از من دفع نكنى به آنها ميل كرده و از اهل جهل و شقاوت خواهم شد ، پس حقّ عزّ و جلّ حيله زنان را از او دفع فرمود . بارى پس از آن كه قصّه يوسف و حكايت همسر عزيز و داستان زنان در شهر شايع شد و با آن كه دلايل روشن پاكدامنى و عصمت يوسف را عزيز مشاهده كرد باز پس از شنيدن سخنان كودك چنين صلاح دانست يوسف را چندى به زندان فرستد پس او را در زندان نمود و با جناب يوسف دو جوان ديگر زندان شدند و قصّه آن دو با يوسف را حقّ عزّ و جلّ در قرآن كريم نقل فرموده است . ابو حمزه ثمالى مىگويد : سخنان حضرت على بن الحسين عليهما السّلام به اين جا كه رسيد حضرت لب از گفتار فرو بستند . و از محمّد بن عبد الله بن محمّد بن طيفور شنيدم كه در ذيل فرموده يوسف عليه السّلام : * ( رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِي إِلَيْه ) * [1] فرمود : يوسف عليه السّلام وقتى به نفسش مراجعه نمود يافت كه داخل شدن به زندان نزدش محبوبتر است از اجابت دعوت زنان مصر از اين رو زندان را اختيار كرد و