responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 181


يوسف را در چاه انداختند چند سال داشت ؟
حضرت فرمود : نه سال از عمرش گذشته بود .
عرض كردم : بين منزل يعقوب در آن روز تا مصر چقدر فاصله بود ؟
حضرت فرمودند : دوازده روز راه ، بعد حضرت فرمود :
يوسف زيباترين مردم اهل زمان خود بود و وقتى به سن نزديك بلوغ رسيد همسر عزيز مصر از روى هواى نفس بناى مراوده با او را گذارد ، يوسف به او فرمود :
پناه مىبرم به خدا ، من از اهل بيتى هستم كه گرد زنا نمىگردند .
همسر عزيز وقتى چنين ديد دربهاى قصر را به روى خود و يوسف بست و گفت وحشت نداشته باش آنگاه خود را به روى يوسف افكند ، يوسف به طرف درب قصر فرار كرد و وقتى به درب رسيد آن را گشود ، در اين وقت همسر عزيز به او رسيد و از پشت پيراهن يوسف را چنگ زد و گرفت و آن را از بدن يوسف بيرون آورد ، يوسف از چنگالش گريخت در اين هنگام هر دو با عزيز كه درب قصر بود ملاقات كردند ، همسر او گفت : جزاء كسى كه نسبت به اهل و ناموس تو نظر بد داشته باشد يا زندان بوده و يا عذاب دردناك مىباشد .
امام عليه السّلام فرمودند : عزيز مصر اراده كرد تا يوسف را مؤاخذه و عذاب كند ، يوسف به او فرمود : به خداى يعقوب سوگند من نسبت به ناموس تو قصد سوئى نكرده بلكه او از روى ميل و هواى نفس با من مراوده نمود و متعرّض من شد و براى اين كه به صدق گفته من اطمينان پيدا كنى از اين كودك سؤال كن كدام يك از ما دو تا متعرّض ديگرى شديم .
امام عليه السّلام فرمودند : نزد آن زن كودكى از اهل و اقوامش بود كه به ديدن او آمده بود و وقتى عزيز از آن طفل استفسار واقعه كرد خداوند او را به سخن آورد و گفت :
اى سلطان نگاه كن پيراهن يوسف اگر از جلو چاك خورده باشد او متعرّض همسر تو شده و اگر از پشت چاك شده است همسرت متعرّض او گرديده ، عزيز وقتى كلام طفل و قصّه اى را كه او بازگو كرد شنيد سخت به فغان آمد پس پيراهن را طلبيد و به آن نگريست ، و وقتى ديد كه پيراهن از پشت چاك خورده است به همسرش گفت : اين از مكر و حيله شما است و سپس رو به جناب يوسف نمود و گفت :
اى پسر از اين قصه درگذر و مگذار احدى آن را از تو بشنود و آن را پنهان دار .
امام عليه السّلام فرمودند : يوسف اين راز را پنهان نداشت بلكه در شهر اشاعه داد تا

181

نام کتاب : علل الشرايع ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 181
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست