نام کتاب : تحف العقول عن آل الرسول ( ص ) ( فارسي ) نویسنده : ابن شعبة الحراني جلد : 1 صفحه : 380
گفتگوى امام كاظم عليه السّلام با هارون الرّشيد در خبرى طولانى كه ما بذكر مورد نيازش اكتفا نموديم : امام عليه السّلام بر هارون وارد شد در حالى كه بسبب گزارشات واهى و بىاساسى كه بدو رسيده بود دستور بازداشت و توقيف آن جناب را داده بود ، پس هارون طومارى دراز - كه در آن عقائد زشتى به شيعيان آن حضرت نسبت داده بودند - را به آن حضرت داد ، و امام عليه السّلام پس از خواندن آن رو به هارون كرده و فرمود : اى امير ، ما خاندانى هستيم كه پيوسته گرفتار دروغ و افتراى دشمنان بر خود هستيم ، و پروردگار ما بسيار آمرزنده و پرده پوش است ، و جز بروز حساب ( قيامت ) از افشاى اسرار بندگانش امتناع دارد [ كه فرموده : ] * ( يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ ، إِلَّا مَنْ أَتَى الله بِقَلْبٍ سَلِيمٍ ) * : « روزى كه نه مال سود بخشد و بدرد خورد و نه فرزندان ، مگر كسى كه با دلى پاك و رسته [ از شرك و كفر و گناه ] به نزد خدا آيد - شعرا : 89 و 90 » . سپس افزود : پدرم بواسطهء پدرانش از علىّ ، و او از پيامبر - كه درود خدا بر تمامشان باد - برايم اين چنين نقل كردند كه رسول خدا صلَّى الله عليه و اله و سلَّم فرمودند : « هر گاه دو شخص از يك فاميل ، يك ديگر را لمس كنند حسّ خويشاوندى بجوش و خروش آيد و سپس آرام شود » و چنانچه امير بپذيرد ؛ مرا لمس كند و با من دست دهد ، در اين هنگام هارون از تخت خود بزير آمد و با دراز كردن دست راست خود بسوى آن حضرت دست راستش را گرفت و او را به سينه اش چسبانيد و در آغوش كشيد ، سپس در جانب راست خود نشانيد ، و گفت : گواهى ميدهم كه تو راستگوئى ، و هم پدرت راستگو بود و هم جدّت صادق بود و هم رسول خدا راست گفته ، تو وارد شدى در حالى كه بسبب گزارشاتى كه در باره ات بمن رسيده بود بيش از همگان نسبت به شما كينه و خشم داشتم ، و چون لب بدان سخنان گشودى و با من دست دادى خشمم فرو نشست و تبديل به رضايت و خشنودى از تو شد . سپس لختى سكوت كرده و به امام عليه السّلام گفت : مىخواهم در بارهء علىّ و عبّاس از تو بپرسم : چرا علىّ به ميراث پيامبر بر عبّاس مقدّم است ؛ در حالى كه عبّاس عموى پيامبر
380
نام کتاب : تحف العقول عن آل الرسول ( ص ) ( فارسي ) نویسنده : ابن شعبة الحراني جلد : 1 صفحه : 380