نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 52
داستان امام صادق ع با منصور دوانيقى در ميان سواران همراه او 7 - حمران گويد : روزى در محضر امام صادق عليه السّلام سخن از خلفاى ناحق و وضع بدى كه شيعه در نزد آنان دارند بميان آمد . حضرت فرمود : هنگامى من با ابو جعفر منصور بجائى ميرفتيم ، و او در ميان موكب خلافت بر اسبى سوار بود و از جلو و از پشت سرش گروهى سوار بودند و من نيز در كنار او بر الاغى سوار بودم منصور بمن گفت : اى ابا عبد الله كار ( خلافت بسود ما ) انجام شد ( و ما بخلافت رسيديم ) و اكنون شايسته است كه تو نيز باين نيروئى كه خدا بما داده و درب عزتى كه بروى ما گشوده خوشحال باشى ، و بمردم نگوئى كه تو از ما و از همهء خاندانت بكار خلافت شايسته تر هستى تا ما را بشدت عمل نسبت بخودت و نسبت بمردم وادار كنى ؟ حضرت فرمايد : من بدو گفتم : هر كه اين سخن را از من براى تو نقل كرده دروغ گفته ، گفت : آيا بر اين سخنى كه ميگوئى قسم ميخورى ؟ فرمود : بدو گفتم : مردم افسونگرند يعنى ميخواهند دل تو را با من بد كنند - تو نبايد سخن آنها را در گوش خود بگيرى زيرا كه ما بتو نيازمندتريم از تو بماها گفت : يادت هست كه روزى من از تو پرسيدم : آيا ما بسلطنت خواهيم رسيد ؟ و تو گفتى : آرى زمانى دراز و پهناور و سخت ، و همچنان در كار خود مهلت داريد و در دنياى خود فراخمند زندگى كنيد تا وقتى كه چون حرامى را از ما در ماه حرام و در شهر حرامى بريزيد . . . ( امام فرمايد : ) من فهميدم كه حديث را خوب حفظ كرده بدو گفتم : شايد خداى عز و جل
52
نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 52