نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 271
تا اينكه آن مردم نسبت بخدا سركشى و طغيان كردند و بيكديگر گفتند : اين شتر را پى كنيد و از دستش آسوده شويد ، ما حاضر نيستيم كه يك روز آبشخور نوبت ما باشد و روز ديگر نوبت اين شتر ، و با هم گفتند : كيست كه متصدى كشتن و پى كردن اين شتر گردد تا هر چه خواست باو بدهيم ، مردى سرخ رو و قرمز مو ، و كبود چشم ، و زنازاده كه پدرش معلوم نبود كيست و نامش « قدار » بود و مردى شقى و ميشوم بود حاضر شد اين كار را انجام دهد ، براى او مزدى مقرر كردند و هنگامى كه آن شتر بسراغ آب ( كه يك روز در ميان روى نوبت بجانب آن ) ميرفت صبر كرد تا شتر آبش را خورد و چون برگشت سر راهش نشست و با شمشير ضربتى بر آن شتر زد ، ولى آن ضربت كارگر نشد پس ضربت ديگرى بزد و شتر را كشت ، شتر به پهلو روى زمين غلطيد و بچه اش كه چنان ديد فرار كرد و بالاى كوه رفته سر بسوى آسمان بلند كرده سه بار ناله و شيون كرد . قوم صالح كه از جريان مطلع شدند همگى بسوى آن شتر هجوم آورده هر كدام ضربتى بآن شتر زدند و گوشتش را بين خود تقسيم كردند ، و هيچ كوچك و بزرگى نماند جز آنكه از آن گوشت خوردند صالح كه چنان ديد بسوى آن مردم آمده فرمود : چه چيز باعث شد كه شما دست باين كار بزنيد آيا نافرمانى پروردگارتان را كرديد ؟ از آن سو خداى تبارك و تعالى بصالح وحى فرستاد كه قوم تو طغيان و تجاوز كردند و شترى را كه من بعنوان حجت و نشانه براى آنها فرستاده بودم و هيچ گونه زيانى بر آنها نداشت و بلكه بزرگترين سود و منفعت را نيز براى ايشان در بر داشت كشتند ، اكنون بآنها بگو : من تا سه روز ديگر عذاب خود را بر آنها ميفرستم و اگر در ظرف اين سه روز توبه كرده و
271
نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني جلد : 1 صفحه : 271