responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني    جلد : 1  صفحه : 267


شانزده سال داشت و آنقدر در ميان آنها ماند كه صد و بيست سال از عمرش گذشت و در طول اين مدت دعوتش را بخير و خوبى اجابت نكردند .
و آنها هفتاد بت داشتند كه در برابر خداى عز و جل آنها را پرستش ميكردند ، همين كه صالح اين موضوع را مشاهده كرد بآنها فرمود : اى مردم من شانزده ساله بودم كه بسوى شما مبعوث شدم و اكنون صد و بيست سال از عمر من ميگذرد ( و شما در اين مدت طولانى دعوت مرا نپذيرفتيد ) اكنون يكى از دو كار را بشما پيشنهاد ميكنم : يا اگر مايليد شما از من بخواهيد تا من از خداى خود درخواست كنم كه هر چه خواهيد همين ساعت خواستهء شما را انجام دهد ، و يا اگر مايليد من از خدايان شما چيزى بخواهم پس اگر خدايان شما خواستهء مرا دادند من از ميان شما ميروم زيرا هم من شما را خسته كردم و هم شما مرا خسته كرديد ؟
گفتند : براستى كه اى صالح سخن از روى انصاف كردى ، پس روزى را وعده گذاردند كه در آن روز همگى بجائى بروند تا اين كار را انجام دهند ، و چون روز موعود شد بتهاى خود را بر دوش گرفته آوردند و سپس خوراك و نوشيدنى آوردند و چون از خوردن و آشاميدن فراغت جستند صالح را پيش خوانده گفتند :
اى صالح تو درخواست كن . صالح بت بزرگ آنها را نشان داده فرمود : نام اين بت چيست ؟
گفتند : فلان .
صالح بدان بت فرمود : اى فلان پاسخ مرا بده ! آن بت جوابى نداد .
صالح فرمود : چرا پاسخ نمىدهد ؟ گفتند : آن ديگرى را بخوان ! صالح هر يك را بنام صدا زد و هيچ كدام پاسخى ندادند ، قوم صالح كه چنان ديدند رو به بتان كرده گفتند : چرا پاسخ صالح را نميدهيد ؟ باز هم جوابى ندادند .

267

نام کتاب : الكافي ( الروضة من الكافي ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الكليني    جلد : 1  صفحه : 267
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست